سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در ادامه‏ی تنگ‏نظری

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/29:: ساعت 10:43 صبح

سلام.

ان‏قدر ذهن‏م شلخته هست که نخوام با تئوری‏پردازی‏های بی‏فایده به زحمت بندازمتون. باز هم یه پُست پراکنده خواهید دید.
اول نظر آقا «مسعود» عزیز بعد چند ماه زندگی در انگلیس رو می‏آرم (اصل‏ش تو نظرات پُست قبلی‏ه) و بعد چند مثال دیگه مربوط به تنگ‏نظری.
- - - - - -

1- نظر آقا مسعود از لندن را با تعدیلات خودتان بخوانید:

«ای کاش می‏شد همه چیز رو با یک دید وسیع‏تری مشاهده کرد.
ای کاش می‏شد جهانی فکر کرد و محلی عمل کرد.
ای کاش خدا عبرت‏پذیری ما ها رو بیشتر کنه.
ای کاش همیشه بدونیم ما هم جزیی از خلقت‏ایم.
ای کاش فکر نکنیم تافته‏ی جدابافته‏ایم یا فقط ما مسلمون‏ایم.
ای کاش می‏شد من ...

اول:
روز دهم محرم در قلب شهر لندن دسته‏ی عزاداری امام حسین(ع) با خیل عزاداران.
کمی ایستادن و تماشای عزاداری درحال خوردن شله‏زرد نذری.
بستن چند خیابان اصلی به احترام عزاداران.
توقف اتوبوس‏های قدیمی لندن برای راحتی عزاداران.
صدای طبل و سنج
و اتوبوس‏هایی که چند روزی است با این شعار مزین شده:
there is probably no GOD, so enjoy your life
(احتمالاً خدایی وجود ندارد، از زندگی لذت ببر).
و صدای کودکی که هنوز ظرف شله‏زرد دست‏ش بود و  می‏گفت
dad"s, I want more
(پدر، من بازم می‏خوام).

دوم:
امیدوارم توی سی‏سال دوم وضع علمی ایران بهتر بشه.
کاش یه‏کم فکر می‏کردیم پیشرفت علمی کشورمون تو سی‏سال اول مدیون چی بوده.
می‏گن مدرسه‏سازی ثواب داره.*
احتمالاً اون کسی که چندین و چند سال قبل دانشگاه تهران، ملی، پلی‏تکنیک و ... رو ساخته
این مطلب رو نمی‏دونسته،
و گرنه اون هم به همین آزاد و پیام نور و علمی-کاربردی بسنده می‏کرد
و اینقدر خودش رو به‏خاطر کیفیت اذیت نمی‏کرد
و می‏فهمید فقط تعداد مهم‏ه
و اینکه همه مدرک داشته باشن
(البته حرجی نیست، حتماً مسلمون نبوده!)

سوم:
وقفه‏ای بین درس و مطالعه.
درحال گشت و گذار در سایت‏های مذهبی و پیداکردن یه نوحه و عزاداری.
چه‏قدر همه‏چیز به‏روز شده.
پخش مستقیم مراسم از اینترنت، فرمت موبایل، فرمت آی پاد!
دانلود مداحی. ریتم تند یکی از خواننده‏های خدا بیامرز
(حتماً یه کار خیری کرده‏بوده روز 11 محرم براش فاتحه خونده‏بشه).
شور گرفتن و ... (یا لخت بشین یا گم بشین ...!!!)
نظرم جلب شد.
فایل تصویری‏اش رو باز می‏کنم.
ترجیح می‏دم برنامه‏های شبکه‏ی ملی مربوط به روزهای قبل رو ببینم.
همون مداح(!) همراه با زحمت‏کشان سی‏ساله ...

آخر:
ای کاش منجی بشر به لطف خالق ظهور نماید.
انشاءالله ...

نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است                   فدای قد تو هر سروْ بُن که بر لب جوست

پروردگارا!
ما را به (راه) راست هدایت فرما،
راه کسانی که به آنان نعمت دادی و نه راه گمراهان ...»

* یه مطلبی در مورد مدرسه‏سازی تو ذهن‏م‏ه؛
یه وب‏لاگی بود به اسم «آفتاب طلایی» که آقای حسین صادقی می‏نوشت
(یه سالی هست که به‏روز نشده، خدا ایشان را هر کجا هستند خیر دهاد!)
درباره‏ی نیک‏شهر، استان سیستان، نزدیک چابهار.

این آمارها رو ببینید:
تعداد مراکز بهداشتی و درمانی شهری               3(1375)   6(1382)
تعداد خانه بهداشت                                    54(1375)  84(1382)
سرانه تخت بیمارستانی به‏ازای هر هزار نفر        18(1375)  26(1382)
سرانه پزشک عمومی به ازای هر هزار نفر          14.7(1375)  13.5(1382)

ایشان تحلیل فرموده‏اند که:
«به‏نظرم عدم‏توسعه‏یافتگی؛ نبود امنیت شغلی؛ پایین‏بودن سطح درآمد؛
تمایل به داشتن امکانات و رفاه بیشتر و ...
باعث خروج سرمایه‏های انسانی از این شهر و هجوم آنها به کلانْ‏شهرها شده‏است.»

و این همان روی‏کردی است که به مدرسه‏سازی و هر نوع آبادانی دیگر (مثل اردوهای جهادی) هم داریم؛
دادن پول و امکانات به بدبخت‏ها که آمارمون بالا بره و وجدان‏مون راحت شه،
بتونیم راحت‏تر زندگی‏مون رو کنیم.

اما چند مثال دیگه درباره‏ی «تنگ‏نظری»:

2- قضیه اون یارو رو شنیدید که
مسئول توالت‏های یه‏جای عمومی بود.

می‏خواستی بری کارت رو بکنی
می‏گفت این آفتابه رو برندار، اون قرمزه رو ببر!

یه چیزی تو مایه‏های اینکه ما هم کم آدمی نیستیم.

3- با فروشنده‏های بلیط اتوبوس سروکار داشتید؟
طرف زندگی‏اش 100 تومانی و 200 تومانی‏ه.
وقتی با عجله و بی‏توجهی می‏ری چهارتا بلیط ازش بگیری،
می‏گه این 100ی‏ات پاره است!
یه اسکناس 5000 تومانی می‏دی به‏اش،
49 تا 100ی پاره‏تر از 100ی خودت تحویل‏ات می‏ده.
یعنی با بزرگ‏ترت درست صحبت کن.

4- یکی از دوستان که اصالتاً لبنانی هستند و هنوز هم اونجا رفت‏آمد دارن،
می‏گفت خودشون می‏گن
محافظه‏کارترین آدم‏های ما (گمان‏م همین شیعیان رو می‏گفت)
از اصلاح‏طلب‏ترین آدم‏های شما اصلاح‏طلب‏ترند!

و من می‏گم یعنی روشن‏تر و کم‏تحجرترند.

یا حسین شهید


تنگ‏نظری2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/27:: ساعت 3:31 عصر

سلام.

پُست پیش کمی طولانی شد. قوام خوبی هم نداشت.
ذهن‏م رو که چلوندم درست‏ش کنم دیدم این «تنگ‏نظری» یه بُعد دیگه هم داره. این رو هم اضافه کنید به پُست شلخته‏ی قبل تا شاید به‏کمک هم به یه جمع‏بندی بهتر برسیم.
- - - - - -

یه نوع «تنگ‌نظری» و کوته‏بینی،
ناشی از منفعت‌طلبی و حسادت امثال حقیر نسبت به امور مملکت‌ه؛
یعنی دیدمون به امور مملکت گوشت قربونی‌ه!
دید «خوردند و بُردند»!
ندیدن پیچیدگی‌های اقتصادی و سیاسی اداره‌ی مملکت.

یه پرانتز
از یه کتابی خوندم در مورد یه شهیدی
(نمی‌دونم چرا اول کتاب‌ه نوشته بود هرگونه نقل ازش ممنوع‌ه!
به‌نظرم خیلی حرف مسخره‌ای‌ه.)
زن‌ش (همون خانم‌ش!) که نذر می‌کرد گوسفند قربونی کنن،
شهیده گوسفنده رو می‌کُشت و همه‌ی گوشت‌ش رو می‌بُرد برای نیازمندها.
یعنی هیچی‌اش رو به خودشون، هم‌سایه‌ها و اقوام نمی‌داد.

فکر می‌کردم ما اگه هم‌سایه‌اشون بودیم و چند روز درگیر این ماجرا بودیم
و می‌دیدیم هیچی از گوشت قربونی به ما نرسیده چی می‌گفتیم؟
پرانتز بسته!

همون احساس حقارت و حسادتی که تو زندگی معمولی داریم
نسبت به مسئولین هم داریم،
با این فرق که اونها رو «تازه به دوران رسیده» می‌دونیم.

می‌گیم: نمی‌فهمن، همه‌جا پارتی‌بازی‌ه دیگه،
مدرک درست و حسابی که ندارن و ...

معمولاً هم وقتی اینها رو می‌گیم که
یه ذره مشکلی برامون پیش اومده باشه،
یعنی منافع‌مون تهدید شده‌باشه.

مثال 1
تو جلسه فحش رو کشیده‌بود به یکی از مسئولین؛
گفتیم بابا کوتاه بیا.
گفت نه، طرف (همون مسئول بزرگوار) رفته کوه‌نوردی،
دست رو شکم‌ش گذاشته گفته از این ارتفاع به بالاتر ساخت و ساز ممنوع.

حالا مشکل دوست ما چی بود؟
به زمین سوهانک‌شون جواز ساخت نمی‌دادن، چون ارتفاع‌ش زیاد بوده؛
حالا شلنگ رو بسته بود رو هیکل اون مسئول.
پایان مثال 1

مثال 2
شاید یه‌بار دیگه هم این رو گفته باشم.
پسر یکی از مسئولین که اتفاقاً مفیدی هم بود ازدواج کرده‌بود،
چند روز بعدش یه آقایی بالای منبر می‌گفت:
نمی‌دونید چه جنایتی شده، مسئولین عروسی‌های آن چنانی می‌گیرن،
چهار نوع غذا می‌دن، 1500تا مهمون دعوت می‌کنن.

بابا آخه ساده‌زیستی و اینها درست،
ولی تو عُرف جامعه‏ی ما (حداقل هم‌کلاسی‌های اون پسره)
این‌جور عروسی متعارف‌ه.
نمی‌گم درسته، ولی دیگه گناه کبیره هم نیست.

یا وقتی می‌بینیم یه مسئول سوار یه ماشین خوبه
(همین سمند و پرشیا، نه ماشین 100 میلیونی)
دوتا فحش آب‌دار به‌اش می‌دیم که انگار حق و ناحق کرده.
پایان مثال 2

مثال 3
معمولاً راننده‏هایی که بیشتر از رانندگی بقیه بد می‏گن
و هی از خیابون‏ها و رانندگی اروپایی‏ها تعریف می‏کنن
خودشون بدتر از همه می‏رونند.
پایان مثال 3

جمع‏بندی
گاهی وقتی یاد انقلاب می‌افتیم
حس می‌کنیم عقب افتادیم از سفره‌ای که پهن شده.
من به این می‌گم «تنگ‌نظری» (یا کوته‌فکری) که از روی «منفعت‌طلبی» یا «حسادت»‌ه.
مثل حسادتی که بعضی صحابه به حضرت امیر(ع) داشتند،
مثل وقتی که می‌گیم طرف سوادش از من کمتره شده مسئول فلان جا.

در رفتارهای فرهنگی و اجتماعی هم شاید با چنین فلسفه‌ای
به بی‌بند و باری و خودرأیی روشن‌فکرانه می‌رسیم.

سؤال
اگه با چنین مَرَضی بشیم مسئول چه خواهیم کرد؟

هشدار
وقتی پای صحبت‏های بعضی سیسیون می‏شینیم،
به‏خصوص وقتی می‏خوان هم‏دیگه رو خراب کنن،
ان‏قدر حسودانه، منفعت‏طلبانه و تنگ‏نظرانه استدلال می‏کنن
که احتمال سرایت این مَرَض به آدم زیاد می‏شه.

یا حسین شهید

- - - - - -
جان کلام را جناب «ره‌سپار» فرموده‌اند که
«... اینها همه از جنگی برمی‌خیزه که آدم‌ها با خودشون دارن. برای همین‌ه آدم‌هایی که اصطلاحاً با خودشون به تفاهم رسیدن و مشکل چندانی ندارن، کمتر دچار این حالت می‌شن.»
دیدید وقتی می‌خوایم کلاس رو بپیچونیم به استاد می‌گیم «خسته نباشید!»؛ یعنی چون ما حوصله نداریم، بهتره کلاس کلّاً تعطیل شه!


تنگ‏نظری

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/26:: ساعت 4:9 عصر

‏سلام.

1- امسال سی‏امین سال‏گرد پیروزی انقلاب‏ه.
(بعضی‏ها فکر می‏کردن اسم آرشیوهای این وب‏لاگ که امسال شده سال سی‏ام
بخاطر سن حقیره و خلاصه چند سالی پیرمون کرده بودن.)

دوست داشتم و دارم درباره‏اش بنویسم و بخوانم؛
نه از دید آمارها و نگاه‏های دولتی،
از دید مایی که داریم تو این فضا نفس می‏کشیم.
یه دیدی تو مایه‏های «نسل سوخته» مرحوم ملاقلی‏پور
(البته نه از نظر تلخی، از لحاظ واقع‏گرایی و ملموس‏بودن و درد دل کردن).
مثل نگاهی که به همه مسائل دیگه تو این نوع وب‏لاگ‏ها داریم.

2- اولین چیزی که صبح به ذهن‏م رسید
در مورد ذهنیت نسبت به چیزی از جنس حکومت دینی بگم
(منظور دقیق کلمه حکومت دینی نیست،
همون مفهوم اجمالی که برای ما با انقلاب اسلامی یا جمهوری اسلامی فرق زیادی نمی‏کنه)
مفهوم «تنگ‏نظری»ه.

یعنی شاید آفت و انحراف اساسی باشه.
فرق جمهوری اسلامی با دموکراسی تو ذهن ما چیه؟
(باز هم منظور فرق دقیق از دید علوم سیاسی نیست،
منظور تفاوتی‏ه که ما تو زندگی روزمره‏مون لمس‏ش کنیم.)

فرق پررنگ‏ش معیاری به نام «اسلام»ه که جهت‏های کلی و محدودیت‏هایی رو تعیین می‏کنه.
بودن چنین معیاری اگر جهت‏دهی کند به زندگی
(زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و تربیت فردی)
روح معنوی دل‏نشینی می‏ده و خلاصه کلی مملکت رو خوش‏نشین می‏کنه.

محدودیت‏ها هم مثل یه عامل بهداشتی
مملکت رو از انحرافات و تباهی نسل‏ها باز می‏داره.

خوب اینها درست و قبول و لازم.
مشکل جدی وقتی پیش می‏آد که این معیار
به حدی «گِرد»، قابل برداشت‏های مختلف و شدت و ضعف‏های مختلف
و از طرفی ان‏قدر زور داشته باشه
که هرکسی وسوسه شه اسم‏ش رو در دکان‏ش بزنه.

یه جور «دین سیاسی» که کارکردش توجیه گندهای من باشه
و باهاش بتونم بقیه رو خفه کنم.

حالا نمی‏خوام نقد قدرت کنم که کمک‏مون کنه وقتی قدرت‏مند شدیم خوب باشیم.
می‏خوام از دید خودمون بگم اتفاقی که می‏افته
اسارت تو بَند «تنگ‏نظری» یه عده است که
نه تنها باهاشون حال نمی‏کنیم و در نتیجه کمکی بهمون نمی‏کنن،
بلکه مدام پاچه‏مون رو می‏گیرن طوری که حس می‏کنیم نمی‏تونیم نفس بکشیم
و مدام هم برامون اعلامیه و قطع‏نامه و بخش‏نامه صادر می‏کنن.

3- کارکردهای «تنگ‏نظری»

می‏گم تنگ‏نظری سه تا کار می‏کنه:
اول که گند می‏زنه به تصمیمی که می‏گیری.
اصلاً آدم همه‏اش انتخاب و عمل‏ه دیگه.
آدم خوب یعنی کسی که کارهای خوب می‏کنه.
تنگ‏نظری یعنی درست نفهمیدن موضوع و صُلب پنداشتن مفاهیم انسانی
و در نتیجه نقد و تحلیل خراب و بعد هم تصمیم نادرست.
(تربیت خوب تربیتی‏ه که به متربّی
فهم زندگی، نقد زندگی و انتخاب آزادانه
یاد بدهد.
این رو دکتر رحیمی تو «این‏شب‏ها»ی دیشب می‏گفت.)

دوم هم چون نفهمیدی قضیه چیه
مخاطب‏ت هم توجیه نیست و باهات همراه نمی‏شه،
احساس فوق‏العاده منفی و منفعلی به‏اش دست می‏ده،
یه چیزی تو مایه‏های خفگی و اسارت معنوی و حماقت و گوسفندصفتی.
اگه به این تن بده که یعنی علاوه بر کار اشتباه نیروی انسانی رو هم داغون کردی.
اگه تن نده که قوز بالا قوزه و یه مشکل دیگه هم علاوه بر تصمیم اشتباه‏ت پیش می‏آد.

سوم اینکه مجبور می‏شی محافظه‏کار باشی،
زیرآب بقیه رو بزنی، همه رو متهم کنی.

چرا؟ چون فکر می‏کنی هیچ‏کس حرف‏ت رو نمی‏فهمه،
خدا این وظیفه رو رو دوش‏ت گذاشته که پدر همه رو دربیاری.
یه چیزی تو مایه‏های کشتن امام حسین(ع) قربتاً الی الله!

4- تعریف «تنگ‏نظری»

تنگ‏نظری شاید اسم خوبی نباشه ها،
ولی فکر کنم فهمیدید چه روی‏کردی رو دست روش گذاشتم.

یعنی تو به یه موضوع این‏جوری نگاه کنی:
خودرأیی، عدم جامع‏نگری، یک‏بُعدی‏نگری،
خود رو فهیم‏تر از دیگران دانستن، مصلحت‏اندیشی،
محافظه‏کاری در حوزه‏ی اندیشه و عقاید،
تقدس‏بخشی افراطی مؤلفه‏های دینی،
سنت‏گرایی خرافاتی بی‏اساس؛
برداشت‏های شخصی انحصاری که حس می‏کنی بقیه درک‏ت نمی‏کنن
و برا همین هم حاضر نیستی استدلالات رو بگی،
زورت رو می‏ذاری واسه روزی که کار دست‏ت بیفته
و در عمل نشون‏شون بدی چه فهم والایی داری و بقیه کافر حربی‏اند.
بتونی که با خاک یکسان‏شون می‏کنی.

5- برون‏رفت از آفت «تنگ‏نظری»

راهی که تو ذهن‏م‏ه 
فهم درست، جامع و عمیق معیاری است که قراره تو مملکت پیاده شه.
خوب، اینکه ایده‏آل‏ش. عملی چی کار کنیم؟
از اهل و متخصصین موضوع (موضوع دینی که قراره باهاش کار داریم)
یاد بگیریم و مشورت کنیم.
من اگه متخصص هم باشم
متخصصین دیگری هم هستند که از زوایای دیگه و از منابع دیگه موضوع رو بررسی کردند.
با اونها که در ارتباط باشم نظرم محکم‏تر، جامع‏تر و عمیق‏تر می‏شه.

نوعاً هم که تخصص‏مون زیاد نیست،
خوب از متخصص‏ش می‏پرسیم که این آیه یعنی این؟
اگه تأیید شد و راه افتادیم و یکی به‏مون گفت راه از اون وره
می‏ایستیم و ازش می‏پرسیم چرا.
بالأخره از نظر اون دو تا طرز تفکر (متخصص اولی و این آقای جدید)
می‏تونیم که یه جمع‏بندی کنیم؛
اگه شکی در نتیجه هست دو تا رو می‏کنیم دَه‏تا و بعد نتیجه می‏گیریم.
حداقل‏ش اینه که برای اونهایی که تحت تأثیر این تصمیم قرار می‏گیرن
می‏تونیم استدلال کنیم.
نه، لااقل به اندازه شکی که داریم قضیه رو توسعه‏اش می‏دیم.

این فهم درست،‏جامع و عمیق
هم تو اصل قضیه است، هم تو نحوه‏ی اجراش،
هم تو شدت‏ش.

خلاصه باید واسه هرکاری علم، مرجع علمی و استدلال داشته‏باشیم
و اگر فهمیدیم یا شک کردیم خطایی تو فهم و استدلال‏مون هست
مردونه و به‏دور از محافظه‏کاری درست‏ش کنیم،
یا لااقل به اندازه‏ی سطح اطمینان‏مون قضیه رو جدی اجرا کنیم.

6- مثال

در مورد «حجاب» چی‏ها باید معلوم شه؟

تعریف‏ش، مخاطب‏هاش، حوزه فراگیری‏ش،
مراحل فراگیری‏ش، نحوه‏ی فراگیری‏ش،
سازوکارهای تشویقی و تنبیهی‏ش،
فرهنگ‏سازی‏ش،
اهمیت و اولویت‏ش،
تعامل‏ش با بقیه مؤلفه‏های دینی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، خدمات شهروندی و مانند آن،
روش‏های تعلیم و تربیت‏ش در نهادهای مختلف مملکت،
موارد استثنا، نگاه‏های بیرونی،
شبهات، آسیب‏شناسی،
تجربیات گذشته و کشورهای دیگه،
افراط و تفریط‏ش،
نتیجه مورد انتظار ما از پیاده‏شدن حجاب
و هزار تا چیز دیگه.

+ تنگ‏نظری2
+ در ادامه‏ی تنگ‏نظری

یا حسین

- - - - - -
جناب «قاسمی» فرموده‏اند:
«تنگ‏نظری را خوب است از دو منظر جداگانه بررسی کنیم تا موضوع روشن‏تر شود. یکی در سطح نظامسازی و کلان. آیا در قانون اساسی و نظام سازی ما هم تنگ‏نظری بوده و نیاز به اصلاح در آن سطح وجود دارد؟
دیگری در سطح فردی است. اینکه افراد تنگ‏نظر چقدر در این نظام دینی ما تأثیرگذار بوده‏اند و چرا اصلاً توانسته‏اند تأثیرگذار باشند و چطور می‏شود آدم‏هایی تربیت کرد که تنگ‏نظر نباشند.»


جوان‏مردی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/24:: ساعت 9:54 صبح

‏سلام.

1- نصفه شبی سه تا بچه پریدن تو اتوبوس.

تو جیب هم‏دیگه دنبال بلیط می‏گشتن که
راننده گفت پسر جون پولی‏ه؛
100 تومان.

بچه‏ها یه‏وری شدن که برن پایین،
راننده صداشون کرد و تا مقصد رسوندشون.

2- ظهر تاسوعا نشسته‏بودیم تو یکی از هیئت‏های شلوغ منتظر سخن‏ران.

پسر بچه حداکثر سه ساله لباس‏های مشکی خوش‏گِل
و سربند سبز بسته‏بود و باباش ازش عکس می‏گرفت.
قرآن رو که شروع کردند به خوندن از باباش پرسید:
بابا کی مُرده؟
و مدام تکرار می‏کرد سؤال‏ش رو
و باباه هم مونده‏بود چی بگه.
و من هم ...

3- تو ماشین از امیرحسین پرسید:
تو که این همه هیئت داری و می‏ری بگو ببینم امروز چه روزی‏ه؟

مثل بچه مدرسه‏ای‏ها گفت: روز تاسوعا.
در این روز جنگی اتفاق نیفتاده،
امروز برای حضرت عباس(ع) امان‏نامه آوردند و ایشون قبول نکرد.

دیدم اگه از من پرسیده‏بود نمی‏تونستم به این خوبی بگم.

روز تاسوعا نمی‏خواستند به حضرت عباس(ع) امان بدن،
روز تاسوعا می‏خواستند حضرت حسین(ع) رو تنها کنن،
روز تاسوعا می‏خواستند کمرش رو بشکونن.

کاش ما هم سر بزن‏گاه پشت امام‏مون رو خالی نکنیم.

4- با ارامنه مصاحبه می‏کردند؛

می‏گفت امروز روز شش ژانویه است و روز عید ما،
اما به احترام محرم و حضرت حسین(ع) عید نگرفتیم...

یا حسین شهید

- - - - - -
در راستای پ.ن. ** پست قبل، این افاضات را هم از جناب انصاری‏فر ببینید:

«خدا را شاکر هستم که به من لطف کرد و این مسئولیت خطیر را بر دوش من نهاد، معتقدم آقا امام زمان(ع) نسبت به این جلسه و مسئولیت مدیریت در باشگاه پرسپولیس عنایت و توجه دارند. چرا که این مسئولیت با دل و روح مردم سروکار دارد.»

خدایا! دیگه بقیه‏ات رو بفرست!


بهترین خبر

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/22:: ساعت 1:33 صبح

سلام.

«روزی روبرت دوونسنزو، گلف‏باز بزرگ آرژانتینی،
پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب
مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می‏شود تا آماده‏ی رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشین‏ش می‏رفت که
زنی به وی نزدیک می‏شود.
زن پیروزی‏ش را تبریک می‏گوید و سپس عاجزانه می‏افزاید که
پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است
و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه‏ی بالای بیمارستان نیست.

دو ونسنزو تحت تاثیر حرف‏های زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود
و در حالی که آن را توی دست زن می‏فشرد گفت:
برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می‏کنم.

یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که
یکی از مدیران عالی‏رتبه‏ی انجمن گلف‏بازان به میز او نزدیک می‏شود و می‏گوید:
هفته‏ی گذشته چند نفر از بچه‏های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که
شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده‏اید.
می‏خواستم به اطلاع‏تان برسانم که آن زن یک کلاه‏بردار است.
او نه تنها بچه‏ی مریض و مشرف به موت ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده.
او شما را فریب داده، دوست عزیز!

دو ونسزو می‏پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه‏ای در میان نبوده‏است؟
بله کاملاً همین‏طور است.
دو ونسزو می‏گوید:
در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم.»
 
نقل از کتاب « بهترین قطعات ادبی»
و با تشکر از علی شیخ‏پور عزیز

یا حسین

- - - - - -

حضرت سجاد(ع)؛ الگوی وظیفه‏شناسی

* «... آره واقعاً هر لذتی هر چی عمیق‏تر باشه دیرتر تکراری می‏شه. مزه‏ی ایستک یک‏بار، نوار حیرانی چهار پنج بار و ... . البته جدای از ارزش و عمق اون لذت که در تکراری شدن‏ش تأثیر داره، باید آدم هم هنر داشته‏باشه. هنر لذت‏بردن. هنر درک یک لذت، وگرنه بارون به گیاه خشک هیچ اثری نخواهدداشت.

زندگی، دوست‏داشتن و روابط انسان با دیگران از اون مواردی‏ه که اگر هنر نداشته‏باشی و به ورطه‏ی تکرار بیفته خیلی عذاب‏آوره. دیدم بعضی‏ها بعد از چند وقت از خودشون می‏پرسن واقعاً در وجود همسر ما چی بود که ما عاشق‏ش شدیم. بعضی وقت‏ها فضیلت‏های دیگران زیر غبار تکرار گم می‏شن و ما به عادت فکر می‏کنیم همیشه و همه کس همین‏طورن. اما باید دونست که همه چیز ایستک اناری نیست که اگر دلت رو زد بری و یک لیموئی‏ش‏ رو بخری.

هر صبح، روز دیگری است، همه چیز نو می‏شه؛ ماهم باید ...»

** «... و عجیب نیست که آدم ... باشد و دل‏ش بخواهد به‏جای صداقت و جواب‏دادن به سؤال افکار عمومی مدام کلی‏گویی کند و طلب تعریف و تمجید داشته‏باشد. کاش جای عادل فردوسی‏پور بودم و از این بچه می‏پرسیدم: آقای مدافع حقوق خون‏های پایمال‏شده‏ی ملت! اجازه بده اولیاء دم برای خون‏های ریخته‏شده غصه بخورند. آن زمانی که مردم خون می‏دادند من و شما مشغول تیله‏بازی و اتل‏متل‏توتوله بودیم. هنوز مدرسه نمی‏رفتی که جنگ در این مملکت تمام شد! حالا چه اتفاقی افتاده که خون شهدا افتاده دست امثال تو و من و فردوسی‏پور و میلیون‏ها بیننده‏ی دیگر. باید به‏خاطر این خون‏ها خفه بشویم و مجیز شما را بگوییم؟ ...»

اول که چون تو اصل مطلب حرف زشت بود نمی‏تونم لینک بدم. (یه لینک دیگه مربوط به همین برنامه) دوم اینکه من نود این دو هفته رو ندیدم، ولی هر دوبار از دوستان شنیدم که مخاطبان برنامه گندکاری‏هاشون رو به‏پای شهدا و خون‏اونها می‏نوشتند و به‏قول فردوسی‏پور فرافکنی می‏کردند. بنده که داره حسابی بهم برمی‏خوره. جناب خاتمی رو هم که در پست قبلی دیدیم؛ به اسم حضرت حسین(ع) می‏خوان بیان سکان مملکت رو به‏دست بگیرن. این هم افاضات جناب پروین:
«علی پروین: به خاطر اشک هواداران، حاضرم به پرسپولیس برگردم... مثل آب‏خوردن این تیم بحران‏زده را جمع می‏کنم!»

ای خدا! نمی‏شه کسی به‏حساب کسی تو این مملکت گند نزنه؟! لااقل یه ذره مسئولیت‏پذیر باشیم.

*** «... نتیجه‌ی سربازی برای من شده ناامیدی و شاید حتی نوعی نفرت از مردم، روابط و زندگی‏شان و حتی این آب و خاک؛ و اعتقاد محکم‌تر به خدا و امام زمان، با دیدن نحوه‏ی اداره‏شدن این مرز و بوم!
البته همه‏ی اینها بعد از تعطیلی عقل و حافظه به‏دلیل عدم استفاده از آنها است!

مجید عابدینی دل‏بندم(!) قبل از اینکه به سربازی برم بارها گفت: «امیدوارم وقتی از سربازی برمی‌گردی باز هم اعتقادات‏ت در مورد ایران و این‏جور چیزها همین‏قدر زیبا باشد». این جملات را در مورد جهادی از خیلی‏ها شنیده بودم که «امیدواریم اعتقادات شما و این سفرها برای شما بماند».

راستی از سربازی‌رفته‌ها چند نفر جهادی می‌آیند؟ شاید جای پرسیدن این سؤال اینجا و از شما نیست. اما نمی‌دانم واقعاً باید این سؤال را از چه کسی پرسید؟!

خلاصه جالبه؛ مردم سر جای پارک به جون هم می‏افتن، اون هم با قفل فرمان و زنجیر...
عجالتاً در و پنجره‏ی ماشین و خونه‏تون رو خوب قفل کنید.»

بله، این هم حکایت سربازی‏رفتن رئیس جهادی.

**** «آیت‌الله (The Ayatollah) حرکتی‏ه که توسط طرفداران تیم فوتبال کاردیف سیتی ولز انجام می‌شه و معمولاً با آهنگ Do The Ayatollah همراه‏ه... شکل انجام این حرکت دقیقاً مشابه چیزی‏ه که در عزاداری‌ها دیده می‌شه، یعنی کوبیدن با دو دست روی سر...
قضیه جالب‌تر می‌شه اگه بدونیم منشأ این حرکت تحت تأثیر جمعیت انبوه حاضر در مراسم تشییع آیت‌الله خمینی (که به صورت زنده از تلویزیون بریتانیا پخش می‌شد) [شکل گرفته]... »

***** تفاوت میان غزه و رام‏الله

****** هدف زندگی

******* هوش

******** «... چقدر فاصله‏ی قدرت و ذلت کم است، چقدر اوج و فرود به‏هم نزدیک‏اند و چقدر انسان غافل.
صدام نمود غفلت از تمامی واقعیت‏های زندگی انسان است... من قبل از اینکه مثل خیلی دیگر اثر سرنوشت صدام را بر حال و آینده‏ی منطقه تجزیه و تحلیل کنم، او را به خودم و به شما یادآور می‏شوم. برای صدام‏بودن الزاماً نیازی نیست که رئیس جمهور، نخست وزیر یا ... باشیم؛ صدام‏شدن در کمین ماست. باید مراقب بود. زمان پاسخ‏گفتن به گذشته، آینده‏ای نزدیک است.»

********* اما دو سری گزارش جهادی از زبان خواهران جهادگر بخوانید: گروه فرهنگی-هنری ثارالله قم؛ استان چهارمحال و بختیاری 84  و جهادی دانشگاه سمنان؛ ایلام 87 + و ++

********** «You were born an original. Don"t die a copy»

*********** «هر علمی، یک بخش حدود 5 درصدی دارد که کاربردی و عملیاتی (و شیرین) است، یک بخش 95 درصدی دیگر دارد که جعبه‌ی سیاه آن است. بحث‏هایی است که مادرِ آن بخش کاربردی هستند. بحث‏های تخصصی‌ای که مخصوص متخصصین است...

اصولاً پیشروی‌های عرفانی و اخلاقی، راه‌های رفتنی است نه درس‌های آموختنی. به تعبیر امام -رضوان خدا بر او- یافتنی است نه بافتنی...

شما ببین می‌خواهی چه کاره بشوی. می‌خواهی عمرت را وقف تبلیغ دین کنی (که بسیار طاقت‏فرساست. هم دنیای‏ش سخت است و هم آخرت‏ش!) یا می‌خواهی مسلمان خوبی باشی. چون راه «مسلمان خوب»بودن که از درس‏خواندن در حوزه نمی‌گذرد...»

************ «... هر روز صبح بچه باید قبل از صبحانه یک لیوان آب‏پرتقال‏ش را بخورد. هر شب باید قبل از خواب یک لیوان شیر گرم‏ش را بخورد. هر روز عصر باید یک قاشق شربت سانستول بخورد تا تقویت شود. با اولین عطسه بچه را می‏برند دکتر و برایش دو روز مرخصی از مدرسه می‏گیرند. شاید هم می‏خواهند به هر بهانه‏ای بچه‏شان خانه بماند تا هم خیال همیشه ناراحت‏شان کمی راحت شود و هم خودشان از تنهایی در بیایند. مادر برایش هزاران آرزوی بزرگ و کوچک ردیف کرده. اگر لیوان شیرش را نخورد در خانه برنامه‏ای دارند که بیا و ببین. چه رسد به این که بچه بخواهد خاطر مادر را مشوش کند که شاید فرزندم دکتر نشود، مهندس نشود.
همه‏شان می‏خواهند بچه‏شان یا دکتر شود یا مهندس. به کمتر از اینها هم راضی نمی‏شوند. دکتر،‌ مهندس‏شدن را هم فقط با معدل 20 می‏دانند. انگار همه‏ی دکترها و مهندس‏های دنیا معدل‏شان 20 بوده.

در چنین خانه‏ی کوچکی که هیچ‏کس سرگرمی درست و حسابی ندارد، اولین کسی که افسرده می‏شود همین بچه‏ی طفلکی است. هم‏بازی‏ش شده مادرش و این کامپیوترهای لعنتی. همین می‏شود که سرگرمی بچه‏ها در خانه می‏شود پلی‏استیشن، گیم بوی،‌ کامپیوتر، موبایل و کوفت و زهرمارهای مثل اینها. هم بچه سرگرم می‏شود، هم خانه ساکت می‏ماند. هم بچه روند رشد طبیعی!! خودش را سپری می‏کند. هم مادر استرس آینده‏ی بچه اش را ندارد...»

************* 80 درصد مقالات علمی دردی از کشور دوا نمی‏کنند!


خیز و ببین یا اخا ...

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/20:: ساعت 10:49 صبح

سلام.

عزاداری‏ها قبول.
بالأخره کار افتاده دست حضرت سجاد(ع) و زینب(س).
تا حس نوشتن ما برگرده این لینک‏های محرمی رو ببینید.
- - - - - -

من که ز آغاز عمر بی‏تو نکردم سفر            خیز و ببین یا اخا با که سفر می‏کنم

***

کعبه بی‏نام و نشان می‏ماند اگر زینب نبود                  بی‏امان دارالامان می‏ماند اگر زینب نبود
گرچه دادند انبیاء هر یک نشان از کربلا                     کربلا هم بی‏نشان می‏ماند اگر زینب نبود

چارچوب فهم مردم صدر اسلام؛
متن بسیار مفید حاج محسن که جناب ایروانی هم توصیه فرموده بودند.

سخنرانی‏های حضرت زینب(س) در شام و کوفه

مواجهه حق و باطل

داغت ز سینه تاریخ مگر پاک می شود؟

+ «آب مست‏ت می‏کند»، «نقد حجاب عزاداران حسینی(ع)»
و «چرا اشک بر حسین؟» از وب‏لاگ جناب حجت

(در مورد حکمت «آب و مستی» بگویم که
حضرت حسین(ع) به شیعیان‏شان می‏گویند
هرگاه «ماء عذب» نوشیدید مرا یاد کنید؛
و در حدیثی ماء عذب به محبت اهل بیت(ع) تعبیر شده)

(* در باب حجاب هم این نکته مهمی است که ائمه(ع) به هزار طریق فرموده‏اند
که مثلاً شفاعت ما به هرکسی نمی‏رسد و
بین ما و مردم نسبتی نیست مگر با اعمال‏شان.
و این نکته عقلانی که
امام ما وقتی حسین(ع) است که حسینی(ع) بزییم؛ نه یزیدی.
این عبارت هم از توصیه‏های پیامبر(ص) به اباذر:
«بدان که اگر آن قدر نماز گزارید تا چون ستاره‏اى کمانى (باریک و لاغر اندام) شوید
و آن قدر روزه بدارید تا چون کمان خمیده گردید،
به حال شما سود نبخشد جز این که با ورع همراه باشد.»

** در همین زمینه این آیه رو هم ببینید:

أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ
آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجد الحرام را

کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ 
 همانند [کار] کسى پنداشته‏اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد مى‏کند

لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ 
 [نه این دو] نزد خدا یکسان نیستند

وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ 
و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد (19 توبه)

 

یعنی غذاپختن و شربت‏دادن و عَلَم‏برداشتن و با دسته دور کوچه‏ها چرخیدن
اگه با ایمان و جهاد همراه نباشه باعث هدایت نیست.)

جام شفق

عباس(ع) پشت و پناه حرم

بلاگردون...

از هر ورق «لهوف» خون می ریزد

نسخه‏ی خونین

مقالات فلسفی درباره‏ی یاران حضرت حسین(ع):
حر بن یزید ریاحی، هلال بن نافع و جون بن حوی

امان از دل زینب(س)

 

اما یه مطلب سیاسی-محرمی
درباره‏ی سخنان گهربار جناب سیدمحمد خاتمی

 

چند مطلب هم درباره‏ی دفن شهدا در دانش‏گاه تهران ببینید:

شبهات دفن شهدای گمنام در دانشگاه

روایت دراماتیک دفن شهدا در دانشگاه تهران

پیام آقا برای دفن شهدا

 

یکی از خبرهایی که در وبلاگ های دوستان انعکاس خاصی پیدا نکرد،
ماجرای بمب‏گذاری حرمین شریفین کاظمین(ع) و شهادت تعدادی از ایرانیان بود.
این هم یک حمله به عزاداران شام غریبان در تربت جام؛
البته چون بی.بی.سی. فارسی فیلتر است متن خبر رو تو پ.ن. میارم.

خدا بیامرزدمان.
حقیر که ترجیح میدم این طور از دنیا برم تا طرق معمول.

یا حسین

- - - - - -
پرتاب نارنجک به سوی عزاداران عاشورا در ایران یک کشته و دهها زخمی برجای گذاشته است.

روز پنجشنبه، 8 ژانویه (19 دی)، به نقل از مقامات استان خراسان رضوی، در شمال شرق ایران، گزارش شد که در اثر پرتاب نارنجک به سوی گروهی از عزاداران عاشورا در شهر تربت جام یک نفر کشته و سی نفر دیگر زخمی شده اند.

محمد جواد محمدی زاده، استاندار خراسان رضوی، در اطلاعیه ای که خبرگزاری کارگران ایران - ایلنا - متن آن را منتشر کرده، گفته است که این واقعه در شامگاه چهارشنبه و در جریان برگزاری مراسم شام غریبان توسط هیات موسوم به عزاداران امام جعفر صادق روی داد.

آقای محمدی زاده در این اطلاعیه "دوتن از عناصر فریب خورده" را عامل پرتاب نارنجک معرفی کرده و گفته است که آنان با پیروی "از رفتار ددمنشانه اربابانشان در آن سوی مرز" عزادارن عاشورا را هدف حمله قرار دادند.

استاندار خراسان رضوی در این مورد که آیا پرتاب کنندگان نارنجک دستگیر شده اند یا نه و وابستگی گروهی آنان توضیحی نداده است.

در همانحال، خبرگزاری فارس اظهارات غلامرضا اسداللهی، نماینده مردم تربت جام و تایباد در مجلس را در مورد حادثه پرتاب نارنجک گزارش کرده است.

آقای اسداللهی گفته است که شامگاه عاشورا و در حالی که تعدادی از دانش آموزان و دانشجویان عازم دیدار با خانواده شهدا در حومه شهر تربت جام بودند، یک موتور سوار نارنجکی به سوی آنان پرتاب کرد که یک نفر را کشت و چند نفر را زخمی کرد.

وی در عین حال گفته است که "تعدادی از عاملان" این حمله دستگیر شدند و ابراز امیدواری کرده است که هر چه زودتر به مجازات برسند.

آقای اسداللهی این حمله را به "گروه های افراطی و وهابی" نسبت داده و گفته است که هدف آنان، ایجاد تفرقه و "خراب کردن مراسم مذهبی مسلمانان" بوده است.

شهر تربت جام در شرق استان خراسان رضوی، در مسیر جاده مشهد - دوغارن، از راه های ارتباطی عمده ایران و افغانستان، و در حدود چهل کیلومتری مرز دو کشور واقع شده است.

جمعیت این شهر به حدود نود هزار نفر می رسد که اکثر آنان از فارس ها، بلوچ ها و ترکمن ها و پیروان هر دو مذهب تشیع و تسنن هستند.


ما عَمِلتُ فی هذه السّنه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/7:: ساعت 5:0 عصر

سلام.

دعای نماز روز آخر ذى‏الحجه (یک‏شنبه) که آخر سال قمری است:

اَللّهُمَّ ما عَمِلْتُ فى هذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَلٍ نَهَیْتَنى‏ عَنْهُ، وَ لَمْ تَرْضَهُ،
خدایا آنچه انجام دادم در این‏سال از اعمالى که مرا از آن نهى فرمودى و راضى بدان نبودى

وَ نَسیتُهُ وَ لَمْ تَنْسَهُ، وَ دَعَوْتَنى‏ اِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرائى‏ عَلَیْکَ،
و من آن را فراموش کردم ولى تو فراموش‏ش نکردى و مرا به بازگشت به سوی‏ت خواندى پس از دلیرى کردنم بر تو

اَللّهُمَّ فَاِنّى‏ اَسْتَغْفِرُکَ مِنْهُ فَاغْفِر لى‏،
خدایا من از آن اعمال آمرزش مى‏طلبم پس بیامرز آنها را

وَ ما عَمِلْتُ مِنْ عَمَلٍ یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ فَاقْبَلْهُ مِنّى‏،
و هر عملى که انجام دادم از اعمالى که مرا به تو نزدیک گرداند پس آن را از من قبول کن

وَ لا تَقْطَعْ رَجآئى‏ مِنْکَ یاکَریمُ.
 و قطع مکن امیدم را از خودت اى بزرگوار.

یا علی مدد

- - - - - -

* اگه بخوام یه جا رو برای محرم معرفی کنم، قاعدتاً جلسه‏ی حاج آقا مجتبی است. از یک‏شنبه شب (شب اول محرم) به‏مدت یک دهه، از نماز مغرب. خیابان ایران، کوچه‏ی ملکی، مدرسه‏ی نور.

** یکی از به‏ترین و مهجورترین کتاب‏های مربوط به ایام محرم: «نقش ائمه در احیای دین؛ جلد شانزده‏ام، امام حسین(ع) وصی پیامبر(ص) و شهید احیای دین» نوشته‏ی مرحوم علامه سیدمرتضی عسکری.

*** این همه لینک رو به دو دلیل گذاشتم؛ 1) یه مدت نگذاشته‏بودم و جمع شده‏بود روی هم، 2) تا سال قمری بعد لینک جدید نمی‏گذارم!

لینک‏های اخلاقی، مذهبی و روان‏شناسانه

قلب با تپش خوش‏ترنم

نفس بده که برای‏ت نفس نفس بزنم 

اگـر پـا نـدارم همیـن فــخر بــس که زانو نخواهم زدن پیش کس 

ببینید آدم تو سربازی چه کارها که نمی‏تونه بکنه 

اصل یاددهی

درباره‏ی شناخت خود

اصلاً ممکن نیست ما اشتباه کنیم؟

بهتر نیست کینه‏ها رو زمین بگذاریم؟

معنای زندگی؛ کدام مهم‏تر است؟ قهوه یا قهوه‏خوری.

نصایح شیخ بهایی

تبلیغ نماز در تلویزیون عربستان

حکایت ساختمان و زمین و گذر زمان

«نه» دوست‏داشتنی


لینک‏های ادبی و هنری

شعر «عقاب» آقای پرویز ناتل خانلری؛ هم ارزش خواندن دارد و هم دوباره خواندن

چند تا عکس خطای دید

فهرست جامع و متن نغمه‏های استاد شجریان

شعر «زمستان» آقای مهدی اخوان ثالث

داستان اول مثنوی معنوی

داستان دوم مثنوی معنوی

دنیای علیانی و امیرخانی


لینک‏های مربوط به مملکت و سیاست

کلام شهید بهشتی درباره‏ی کار تشکیلاتی

شهادت 16 جوان ایرانی به دست گروه عبدالمالک ریگی

فاجعه‏ی تصادف در کشور عزیزمان

چه می‏شود که تفکر انسان در زمان معاصر حبس می‏شود؟

موضوع ساخت و ساز در کشور چین؛ به نقل از یک مفیدی ساکن صین!

حکایت برخی از تحلیل‏های سیاسی ما

جمعه‏ی سیاه در یکی از شهرهای امریکا

نقدی بر سهام عدالت

یاسر عرفات را یادتون هست؟

درباره‏ی غزه (از دیو و دد ملول‏م و انسان‏م آرزوست...)

درباره‏ی غزه (مردن یا ماندن؛ مسأله این است)

انتفاضه‏ی کفش

 

متفرقه

چگونه انگلیسی را بهتر بنویسیم؟

تویتر چیست؟

هفتمین سال‏گرد ازدواج حاج محسن

یه اردوی جهادی درجه‏ی یک برای آقایون و خانم‏ها

مقاله‏ای درباره‏ی مؤمن جهادی


رابطه‏ی شخصی و جای‏گاهی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/5:: ساعت 3:58 عصر

سلام.

این یه نظر شخصی است؛ هرچند ردّ آن را در حرف‏های بزرگان هم دیده‏ام. اما دوست دارم شما به‏عنوان یه نظر شخصی بسیار خدشه‏پذیر ببینیدش، روش فکر کنید و نظر بدید.
- - - - - -

1-
ما دو جور با آدم‏ها ارتباط داریم؛
-ارتباط به معنای دوست‏داشتن، احساس نزدیکی‏کردن،
بدآمدن از کسی، همیشه به حرف‏هاش توجه‏کردن و مانند آن-

یکی به‏صورت شخصی و دیگری به‏صورت جای‏گاهی.

مثلاً من جناب محمدامین را دوست دارم و هزاران احساس مثبت برای‏ش قائل‏م؛
مستقل از اینکه معلم‏ه، مسئول هفته شهدا بوده، جهادی‏کاره یا هر چیز دیگه.
تا اینجاش رابطه‏ام باهاش شخصی‏ه.

یه بزرگواری تو جهادی «تنگ ارم» برازجان بوشهر (گمان‏م سال 84) بود
که من ازش بشدت بدم میومد (به‏صورت شخصی)؛
ولی اون بنده خدا خیلی بهم لطف داشت.
یه شب تو حیاط نشسته بودم، اومد ماچم کرد و رفت مستراح!
حالا من سخت‏م بود که باهاش حتی بخوام احوال‏پرسی کنم
(خیلی بدجنس و حقه‏بازم، نه؟).

البته اون حس مزخرف بزودی از بین رفت
و مدت‏هاست که من هم ارادت شخصی نسبت بهشون پیدا کردم.

در مورد ایشون هم اون تنفر یا ارادت کاملاً شخصی بود
و ربطی به جای‏گاه‏ش نداشت؛
که از نظر جای‏گاهی بسیار محترم و باارزش بودند برایم.

یه پرانتز: (یه بحث مهم هم هست درباره‏ی روابط متقابل که الآن نظرم اون نیست؛
اینکه تو از یکی خوش‏ت میاد و طرف عین خیال‏ش نیست و بالعکس.)
یه پرانتز دیگه: (موافقید که با این نظریات آشفته خیلی به مطالعات روان‏شناسی نیاز دارم؟)

نکته‏ی مهم اینه که اولویت هر کدوم از این نوع روابط تو زندگی کجاست.

یه مثال جدی‏ش تو بحث سیاسی‏ه.
می‏گیم نباید گرایش حزبی داشته‏باشیم.
یعنی نباید به اشخاص و اسامی دل‏بستگی داشته‏باشیم.
ولی باید به عقاید و عمل‏کردها وابستگی داشت، وگرنه می‏شیم «همج الرعاء».

پس رابطه‏ی حمایتی شخصی در سیاست مذموم و رابطه‏ی حمایتی جای‏گاهی مطلوب است.

در روابط اجتماعی معمول هر دو نوع رابطه وجود داره؛
اما اغلب رابطه‏ی جای‏گاهی اولویت داره و حتی رابطه‏ی شخصی حرمت!
مثلاً رابطه‏ی شخصی استاد و دانشجو در حیطه‏ی کلاس و تعلیم صحیح نیست.

*** نتیجه
شاید همه‏ی اینها رو گفتم که پشت‏وانه‏ی این نتیجه‏گیری باشه:
در جامعه رابطه‏ی بین جنس مخالف باید از نوع جای‏گاهی باشد؛ نه شخصی.

سخت‏ش اینه که اگه یه وقتی، خدای نکرده، زبون‏م لال،‏ روم به دیوار ...
رابطه شخصی شد چه کاری می‏شه کرد؟
(البته بدی این رابطه بیشتر از عبارات به‏کار رفته‏است.)

در اینجا دو نکته وجود داره:

000))) باید رابطه‏ی شخصی بین جنس مخالف تبدیل به رابطه‏ی جای‏گاهی بشه.
(اغلب بشدت و بتندی تا مؤثر باشه
و در مواقعی که دو طرف عاقل و جاافتاده باشند
می‏شه و بهتره که این فرایند بآرامی و نرمی و با پذیرش دو طرف صورت بگیره.)

000))) فکر می‏کنیم چه نسبتی از روابط شخصی ایجاد شده چیزی شبیه «عشق»ه؟
یا برای آدم‏های مجردی مثل من چقدر شانس ازدواج موفق از قِبَلِ چنین رابطه‏ای وجود داره؟

نکته اینجاست که برای آدم‏های مذهبی به‏دور از این‏گونه تجربیات
گاهی این روابط مهم‏تر از حد خودش جلوه می‏کنه
و حسابی باعث دردسره.

این هم یه حرف.

اما دوست بزرگواری بود که به واسطه‏ی چنین هراسی
براش خواستگاری‏رفتن هفت‏خوان رستم شده‏بود.
این هم که نیست.

* * *

ما ها یه زندگی معمولی داریم در جامعه
با یه سری خطوط قرمز عرفی و مذهبی.
یه سری وظایف، اهداف و رسوم زندگی هم داریم.
اینها همیشه خوب تنظیم نشده‏اند
و حتی در بهینه‏ترین شرایط هم آدم بناچار ممکن است
دچار روابط شخصی با اطرافیان بشه؛
از قیافه یه سیاست‏مدار خوشش بیاد و علی‏رغم عقل‏ش ده بار بهش رأی بده،
یا از قیافه یه ... خوشش بیاد و ... ،
یا بخاطر نمره‏ی کمی که از فلان استاد گرفته همیشه با بی‏انصافی بدش رو بگه.

اینها نوعی وابستگی است که به‏نظرم مذموم است.
مهم اینه که با عقل بتونیم از گذر این تعلقات شخصی
به روابط جای‏گاهی مشخص برسیم؛
ما همه‏ی انسان‏‏های روی زمین را دوست داریم مگر اینکه ... ،
ما همه‏ی مسلمان‏ها را دوست داریم و برادر خود می‏دانیم مگر اینکه ... ،
ما برای همه‏ی شیعیان آرزوی عاقبت بخیری می‏کنیم،
ما همه‏ی زحمت‏کشان دل‏سوز و بی‏مدعا را دعا می‏کنیم،
همه‏ی خیّران، معلم‏ها، اهالی جهاد، رزمنده‏ها، سیدها و خانواده‏ی شهدا را دوست داریم،
از هر کس (حتی نزدیک‏ترین کسان‏مان و بخصوص خودمان) بدی سر بزند بدمان می‏آید،
به همه سلام می‏کنیم و به همه جواب سلام می‏دهیم بهتر از سلامی که شنیده‏ایم مگر ... .

این مگرها هم اگه شخصی شد بده و اگر جای‏گاهی باشه بجا.
دعای ماه رمضان (اللهم ... کُلَّ ...) یادمان هست؟

2-
این شعرها و بسیاری دیگر از کارهای ایشان بسیار دل‏نشین‏اند:
«

یک عمر تو زخم‏هایمان را بستی           هر روز کشیدی به سر ما دستی
شعبان که به نیمه می‏رسد آقا جان!       ما تازه به یادمان می‏آید هستی!

 ***

هم چاه سر راه تو باید بکنیم                  هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه ی چندم است که می‏خوانی؟      داریم رکورد کوفه را می‏شکنیم

 ***

هر روز به ما اگر که سر هم بزنی               بر ریشه‏ی خواب ما تبر هم بزنی
آقا تو که خوب می‏شناسی ما را            زنگ در خانه را اگر هم بزنی...»
یا صاحب الزمان...

یاعلی


نظرات پست «رابطه‏ی شخصی و جای‏گاهی»

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/5:: ساعت 3:0 عصر

سلام.

جناب پارسی‏بلاگ می‏فرمایند که بیش از 30000 حرف رو نمی‏تونند تو یه پست بگذارند. لذا این پست جهت تبادل نظرات اون پست اصلی اضافه شده و بعد از اون نمایش داده می‏شه.
- - - - - -
ان‏قدر نظرات جالب و مفیدند که ترجیح می‏دم خیلی‏شون بیان تو متن پست.

جناب «ره‏سپار» فرموده‏اند:

«...2.بله، گاهی رابطه شخصی و جایگاهی که نسبت یه افراد پیدا می‏کنیم بسیار متفاوت‏اند. البته دلیلی هم نداره که یکسان باشن. چرا که خواستگاه این دو با هم فرق می‏کنه.

رابطه‏ی شخصی بیشتر از یه هم‏حسی روحی نشأت می‏گیره. به کسی احساس نزدیکی می‏کنی که احساس می‏کنی نوای روحت رو می‏شنوه و کاملاً اون رو درک می‏کنه. یه کسی که انگار ناگفته، تمام حرف‏های دلت رو می‏خونه و سیر روحی‏ش بسیار به تو شبیه‏ه. تو این رابطه تو اصلاً اون آدم رو ارزش‏گذاری نمی‏کنی، خوبی‏هاش رو نمی‏شمری تا بهش نمره بدی و اگه نمره‏ی بالایی آورد احساس کنی که درکت میکنه! تنها مزیتی که اون نسبت به سایرین داره اینه که نوایی روحانی بین تو و او وجود داره و خوب می تونین همدیگر رو معنی کنین.

3.اما تو رابطه‏ی جای‏گاهی فرق می‏کنه. تو می‏بینی یه آدمی خیلی خوبه، کارهای خیلی مفیدی هم انجام داده و کلاً انسان شریف و مثبتی‏ه. گرچه که شاید ارتباط روحی با او برقرار نکرده‏باشی.

4.این برای این‏ه که فرق هست بین احترام و دوست‏داشتن. ما تو دوست‏داشتن به تفسیری از روح دست می‏یابیم و اگر اون ترجمان با ترجمان روح ما شبیه باشه، دوست‏داشتن اتفاق می‏افته. حتی ممکنه یه آدمی خوبی‏های بی‏حد و حصری نداشته‏باشه اما ما او  رو دوست بداریم. اما خوب احترام بیشتر با برشمردن نیکی‏ها رابطه داره. چیزی که اصلاً تو دوست‏داشتن مطرح نیست.

5.ما تو فرایند دوست‏داشتن مثلاً قرار نیست آدم‏ها رو برای بهشتی یا جهنمی‏شدن بسنجیم و هرکی بهشتی‏تر بود رو بیشتر دوست بداریم. دوست‏داشتن به نظرم به شباهت‏های پایه‏ای فکری و روحی برمی‏گرده تا به درجه‏ی خوب‏بودن فرد مقابل. به درک شبیه‏ی که آدمها از دنیای اطراف و مسایل مهم روحی و فکری‏شون دارن.
اگر بخوام خلاصه بگم اینه که دوست‏داشتن برپایه‏ی شباهت‏ها و تفاوت‏های حسی و روحی و معنوی و فکری‏ه، نه بر پایه‏ی کارهای بد و خوبی که یه نفر کرده (همون بحث جهنم و بهشت).

6.نمی‏خوام بگم دوست‏داشتن بی‏دلیل اتفاق میفته؛ یه لحظه است و تو کاری‏ش نمی‏تونی بکنی! می‏گم که دلیل داره، یه دنیا دلیل پشت‏ش‏ه. یه دنیا شباهت روحی، شباهت فکری، هم‏حسی و... . اما نمره‏دهی اصلاً پشت‏ش نیست. دوست‏داشتن فراتر از نمره‏دادن به آدم‏ها اتفاق می‏افته. اما اونقدر دلایل جدی پشت‏ش‏ه که با توجه به اینکه کی رو دوست داری حتی خودت رو بهتر می‏تونی بشناسی و این خیلی جالب‏ه.

7. چیز جالبی که تو تفاوت این دو هست این‏ه که تو رابطه‏ی جای‏گاهی تو خوبی‏های یه نفر رو می‏شمری و بعد نمره‏دهی می‏کنی (ناخودآگاه). اونوقت براش احترام قایل می‏شی (یا نمی‏شی). اما تو رابطه‏ی شخصی و دوست‏داشتن، تو بعد از اینکه کسی رو دوست داشتی تازه دری از خوبی‏های نو به روت باز می‏شه. تازه یه سری خوبی‏ها رو می‏شناسی و برات معنی می‏شن. دری تازه از عالم معنا به روت گشوده می‏شه.

8. تو رابطه با جنس مخالف هم همین‏طوره. اگر فرد مجرد باشه به‏نظرم حق داره که عشق رو تجربه کنه! و این گناه نیست... . گرچه که باید این احساس به‏سمت غیر گناه‏آلود هدایت بشه. و چون بالاترین شکل دوست‏داشتن (از نوع زمینی‏اش) در این شکل اتفاق می‏افته، بسیار باعث رشد معنوی انسان می‏شه. و اتفاقاً انتخاب باید کسی باشه که بشه این احساس رو باهاش داشت، و در غیر این صورت در آینده گناه‏های نابخشودنی اتفاق می‏افته. و البته تأکید می‏کنم منظورم پیش‏بُرد احساس به طریقی خلاف رضایت پروردگار نیست. فقط می‏گم این احساس بد نیست، و دلیلی نداره آدم‏ها جلوش رو بگیرن... .

11. این رو هم بگم که اصلا قبول ندارم که آدم‏های مذهبی در این مورد خطاکارند و بی‏تجربه! اگر مذهبی‏بودن با درک حقیقی مذهب توأم باشه، باعث لطافت روحی و درک عمیق و فوق‏‏العاده روحانی از مسایل می‏شه. اصولاً اینجور آدم‏ها احساس رو بسیار بهتر از سایرین درک می‏کنند و صحت یا عدم اون بهتر براشون قابل تشخیص‏ه.
اصولاً اینگونه افراد مذهبی باز هم به‏دلیل همون درک معنوی و روحانی بالا، در زندگی ارزش زیادی برای احساس درست قایل‏اند و نمی‏تونن اون رو نادیده بگیرن. چرا بعضی از ما مذهب رو با احساس عمیق روحانی‏داشتن در تعارض می بینیم؟
خدا سرچشمه‏ی عشق و محبت‏ه و اگر مذهب ما درست باشه، از اونجایی‏که از جام محبت او سیراب‏تریم، کلاً درک معرفتی و احساسی‏مون هم نسبت به سایرین بالاتره. مذهبی‏ها در این زمینه کم‏خطاتر و باتجربه‏ترند! اونها محبت عمیق خداوند رو بیشتر تجربه کرده‏اند و دوست‏داشتن رو بهتر از سایرین می‏شناسند...»

 

+++ عرض کنم که نکات خیلی جالب و بجایی بود که در این متن مستقیم به اون اشاره نشده‏بود. منتها حرف سر اولویت و درستی اعمال دوستی و محبت عاطفی در روابط سیاسی، اجتماعی، تعلیمی، جنس مخالف و مانند آن است.

جناب «خصوصی» هم -که برای علنی‏شدن برخی از قسمت‏های نظرات‏شون اجازه فرموده‏اند- این طور گفته‏اند:

«بنده اصولاً  سعی می‏کنم از کسی بدم نیاد (البته بعضی از آدم‏ها ... آره). اگه از نظر عقاید و شخصیت باهاش کنار نیام خوش‏م نمیاد هیچ‏گونه ارتباطی برقرار کنم، نه جای‏گاهی و نه شخصی... . مگر اینکه دیگه اجبار باشه اون هم بندرت... .
با روابط اجتماعی هم صددرصد موافق‏م... (رابطه‏ی جای‏گاهی اولویت داره و حتی رابطه‏ی شخصی حرمت!)
در مورد رابطه با جنس مخالف هم غیر این نباید باشه... توی دین هم اشاره شده...

اما رابطه‏ی بنده؛ سعی می‏کنم با جنس مخالف یه رابطه‏ی خوب، در عین حال جای‏گاهی و فقط در حد کار و امور ضروری باشه... (البته شامل رودررو یا فیس‏توفیس) (محض ریا)
اما بنده به کرات دیدم که جای‏گاهی مبدل به شخصی شد!!! (البته به قول خودتان با همان رو به دیوار و ... ) که  اگه شامل همین صحبت شما که باید دو طرف عاقل باشن، بخیر بگذره... . اما اگه عقل جاش رو به دل نده.
جدی میگم، بعضاً دیده می‏شد چیزی شبیه عشق یا خودش حاکم می‏شه و بعدتر هم ازدواج، که درصد نگرفتم ببینم راضی و موفق‏بودن یا خیر. بنده از شانس شما هم بی‏خبر هستم..!! و اون به خودتون و عقایدتون مربوطه...
و بسیار این نکته رو قبول دارم که برای بچه‏های مذهبی دردسرساز شده و بعضاً ضربه‏خوردن... بماند که بحثی جداست... .

اما اگه قراره رابطه‏ای به ازدواج منتهی بشه، بنده فکر میکنم در همون زمان رابطه‏ی جای‏گاهی باشه مؤثرتره تا به شخصی منتهی بشه...

اما بنده با هر دو ارتباطی که منتهی به ازدواج بشه مخالف و فقط همون طوری که خودم می‏دونم درسته... (محرمانه)

با جمع بندی انتهای فرمایشتون کاملا موافق و نظری ندارم...
در ضمن بسیار مواردی پیش اومده که اصلاً با شخصیت طرف‏م تو برخوردهای اولیه خوش‏م نیومده و بعداً شده دوست صمیمی بنده...

شعرتون هم بسیار قشنگه....و اگه یه کم تأمل کنیم باید با دو دست مبارک بر سر بکوبیم...»

 

+++ بسیار خوب. البته شعر که مال جناب «جلیل صفربیگی»ه، یه معلم ریاضی که از طریق یکی از دوستان با وب‏لاگ‏شون آشنا شدم.

 

اما نظرات تکمیلی جناب «ره‏سپار»:
«... 2.خوب مسئله اینه که تو اون روابطی که وظیفه‏ی ما خارج از دوست‏داشتن تعریف می‏شه (مثل روابط سیاسی و تعلیمی) در حد ممکن دوست‏داشتن وارد نشه. گرچه بعد از اعمال کامل وظیفه، دوست‏داشتن در این روابط نیز رخ‏نمایی خواهد کرد و این هم اصلاً بد نیست.
مثل اینکه معلم باشی و برای همه‏ی دانش‏آموزان کاملاً دل‏سوزانه وظیفه‏ات رو انجام بدی. اما یکی‏شون رو که بیشتر دوست داری تا 10 سال بعد هم باهاش در ارتباط باشی و باهاش وارد فضای دوستی تازه‏ای بشی. در حقیقت تو به اون رابطه‏ی جای‏گاهی لطمه‏ای نزده‏ای و کم نگذاشته‏ای. بلکه از دل اون رابطه یک رابطه‏ی دوستی تازه متولد شده.
3.نمی‏دونم چرا.. براستی نمی‏دونم چرا؟.. احساس و دل یک نعمت الهی است و یک سلاح تمام و کمال. یک دریچه است برای شناخت. همون‏طور که عقل، همون‏طور که تفکر، و چه بسا کارآمدتر از اونهاست. چرا باید فکر کنیم که اونجایی که پای احساس به میان میاد احتمال خطا بیشتر میشه؟؟؟
چرا باید فکر کنیم اونجایی‏که قراره از یک دریچه‏ی شناختی دیگر هم علاوه بر قبلی‏ها استفاده کنیم، داریم بر خطای خود می‏افزاییم؟؟؟
درسته که آمار نگرفتیم از ازدواج‏هایی که همراه با عشق بوده؛ اما آیا از ازدواج‏هایی که بدون عشق بوده آماری گرفته‏ایم؟!
این اطمینان از نکوبودن تعطیلی احساس از کجا ناشی می‏شه؟ من هم دیده‏ام و قبول دارم در این زمینه خطا شده، ضربه پیش اومده، اما وقتی می‏خواهیم یه مسأله رو بررسی کنیم این درست نیست که پارامترهای دیگر رو درنظر نگیریم و تنها با وجود یک پارامتر قضاوت کنیم و نتیجه بگیریم.

4. اون احساسی که به خطا میره چه ویژگی‏هایی داره؟ آیا هر احساسی محکوم به شکسته؟ آیا در دین از ما خواسته‏شده خلاف احساس‏مان عمل کنیم یا اون رو نادیده بگیریم؟
اون احساسی که به شکست می‏رسه احساسی است که دوامی در اون نیست. احساسی که ریشه‏ای درست نداره و بر بنای محکمی سوار نشده. هر چقدر که یک انسان از لحاظ شناختی که از خودش و جهان داره رشد بیشتری کرده‏باشه، معرفت‏ش عمیق‏تر باشه، احساس‏ش هم درست‏تر و اصولی‏تر می‏شه. انگار که عقل و احساس او به یه چیز گواهی می‏دن.

5. احساس و دل هم مثل تمام نعمات دیگه می‏مونه که می‏تونیم ازش به شکل درست یا نادرست استفاده کنیم و اصلاً وظیفه داریم حتماً استفاده کنیم، اما به شکل درست. قطعاً در جهان آخرت از تمامی نعمت‏هایی که به ما داده شده و چگونگی استفاده از اونها سؤال خواهد شد، از جمله دل و احساس. و قطعاً بهترین شکل استفاده از اینها تعطیل‏کردن‏شون نیست!!

6.در آغاز دوره نوجوانی احساس منشأ درستی نداره و بیشتر از غرایز نشأت می‏گیره و برای همین هم احتمال بی‏راهه‏رفتن‏ش بیشتره. در جریان رشد و بلوغ شخصیتی، معرفتی و فکری که در ادامه‏ی زندگی اتفاق می‏افته، احساس دارای جهت‏دهی‏های معنوی، معرفتی و عقلانی می‏رسه. تا جاییکه واقعاً از روی رشد احساسی یک نفر، میزان بلوغ فکری‏ش رو می‏تونی تشحیص بدی. و تا این حد رابطه‏ی مستقیم بین‏شون ایجاد می‏شه.
در این حالت عقل و دل بر یک چیز گواهی می‏دن. نه اینکه احساس برای بروز از عقل بخواد اجازه‏ای بگیره! بلکه این تأثیر و تأثر به‏صورت کاملاً درونی اتفاق می‏افته. یعنی احساس ایجاد می‏شه، بدون کسب اجازه از عقل! اما وقتی روی اون موضوع عقلانی می‏اندیشی، درمیابی که احساس‏ت واقعاً درست می‏گفته و به‏اش حق می‏دی!
عین همین مسأله در عرفان هم هست. اینگونه نیست که عرفا از لحاظ عقلانی نتونن خدا رو قبول داشته‏باشن و به ناچار به دل رو آورده‏باشن! بلکه اونها مرحله‏ی شناخت عقلانی رو پشت سر گذاشته‏اند و این ادراک دل‏محورانه به منزله‏ی تعطیلی قوه‏ی عقلانی اونها نیست.»

+++ قسمت 2 کاملاً قبول‏ه.
در مورد قسمت 3 (که تا حد زیادی مربوط به انتخاب و ازدواج‏ه) قبلاً صحبت کردیم؛ اطمینان به احساس و دل تنها با اطمینان به ایمان و تقوی قابل قبول‏ه. اگه کسی ایمان و تقواش کامل‏ه که بسم الله. وگرنه عقل و تجربه باید به‏عنوان محک بیان کمک. گاهی (شاید هم اغلب) احساس و دل کورمان می‏کند، می‏گوییم این‏گونه نشه.
یه راه حل مشخص پیشنهاد می‏دیم: اگه احساس گفت نه، حرف‏ش خیلی قابل پذیرفتن‏ه. ولی اگه گفت آره باید با عقل و تجربه هم سنجید. (می‏گیم وقتی رفتی خواستگاری و خوشت نیومد (به دل‏ت نشست) خودت رو شل کن؛ اگه می‏شه اصلاً صحبت نکن و اگه یه ذره حس می‏کنی ممکن‏ه ناراحتی به‏بار بیاره شل و ول صحبت کن که طرف خودش پشیمون شه. اگه خوشت اومد یکی یکی معیارها رو چک کن. هر وقت خورد تو ذوق‏ت ول کن؛ ولی اگه خوشت اومد وسواس به خرج بده تا خوب انتخاب کنی.)

در مورد بقیه در کل موافق‏م. اما بحث دقیقی وجود داره که «ادراک دل‏محورانه حجت نیست.» و این همون مشکلی‏ه که ما با عرفا داریم. حضرت صاحب(عج) ما رو به راویان حدیث و فقهای با شرایط آنچنانی ارجاع داده‏اند («امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة‌الله» و «من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه، مطیعاً لأمر مولاه؛ فللعوام أن یقلّدوه»). تو اگه ایمان و تقوات کامل‏ه، حرف دل‏ت فقط برای خودت حجت‏ه؛ بخصوص اگه با عقل تعارض داشت. اگه ایمان و تقوات کامل نیست، باز هم دل راهنما هست، اما حجت نیست، نه برای خودت و نه برای دیگران.


موقع نزول سه آیه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 87/10/2:: ساعت 10:25 عصر

سلام.

وقایع مربوط به این چند روز:

1- فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ
پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند

فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَ أَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ وَ أَنفُسَنَا و أَنفُسَکُمْ
بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم

ثُمَّ نَبْتَهِلْ
سپس مباهله کنیم

فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ
و لعنت‏خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

(آیه‏ی 61 سوره‏ی آل عمران)

2- إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ
ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ
همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

(آیه‏ی 55 سوره‏ی مائده)

3- وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا
... و به [پاس] دوستى [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‏دادند ...

(سوره‏ی انسان)

یا علی مدد

- - - - - -
اس.ام.اس 1: هر دم به گوش‏م می‏رسد آوای زنگ قافله            این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله

اس.ام.اس 2: وزارت بهداشت اعلام کرد: به علت شیوع آنفلوآنزای مرغی، تا اطلاع ثانوی پسران مجرد قاطی مرغ‏ها نشن!

اس.ام.اس 3: امام علی(ع): برترین عبادات صبر، خاموشی و انتظار فرج است.

اس.ام.اس 4: حضرت علی(ع): تقوی پیشوای اخلاقیات است.

اس.ام.اس 5: نازد به خودش خدا که حیدر دارد             دریای فضایلی مطهر دارد
                  همتای علی نخواهد آمد والله                 صد بار اگر کعبه ترک بردارد

اس.ام.اس 6: امام علی(ع): مبادا بگویی من اکنون بر آنان مسلط‏م، از من فرمان دادن و از آنان اطاعت کردن.
که این راه عین فساد در دل و خرابی دین است.

اس.ام.اس 7: ذکر پرواز ملائک یا علی است             او همان حق است و حق هم با علی است
              طی کند یک شب ره صد ساله را                  کوچه‏ای که انتهایش تا علی است

اس.ام.اس 8: الهی ای فلک دیگر نگردی               اگر دور سر حیدر نگردی


<   <<   6   7   8      >


بازدید امروز: 61 ، بازدید دیروز: 131 ، کل بازدیدها: 471584

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ