سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خوی و خصلت حسنین -علیهما السلام-

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/22:: ساعت 1:35 صبح

سلام
در مورد امام مجتبی -علیه السلام- نکات زیادی قابل توجه است و معمولاً حوصله‏مان کم است. خیلی هم دوست داریم سریع جمع‏بندی کنیم و از حرکت حضرت‏شان قاعده‏ای دربیاوریم. گاهی همین عجله هم باعث می‏شود قاعده‏مان به رفتار بقیه معصومین -علیهم السلام- هم نخورد. با این وجود مدام اصرار می‏کنیم که همین قاعده رو به ام‏روز هم تعمیم بدیم.
مرحوم علامه عسکری(ره) می‏نویسند: «آنان که در خیال خود برای امام حسن -علیه السلام- خوی و خصلتی غیر از خوی و خصلت امام حسین -علیه السلام- ساخته و پرداخته‏اند، باید این سخنان را با دقت، تعقیب نمایند.»
- - - - - -

پس از شهادت امام حسن -علیه السلام- در سال 50 هجری،
شیعیان اهل بیت -علیهم السلام- در کوفه،
در خانه سلیمان بن صرد، گرد آمدند
و برای امام حسین -علیه السلام- نامه تسلیت نوشتند
و در آن، دیدگاه مردم کوفه و علاقه آنان به ورود امام به کوفه
و دشمنی‏شان با معاویه را یادآور شدند.
در آن نامه نوشته بودند که
از معاویه و کردار او بی‏زارند
و به اهل بیت پیام‏بر -علیهم السلام-
به‏ویژه امام حسین -علیه السلام- علاقه‏مند و وفادارند.

امام حسین -علیه السلام- در پاسخ به نامه آنان نوشت:
«به زمین بچسبید! خودتان را پنهان کنید!
علاقه و محبت به ما اهل بیت را کتمان کنید
و تا هنگامی‏که معاویه زنده است،
از هرگونه اشتباه و بی‏احتیاطی، دوری گزینید.
اگر او مُرد و من زنده بودم،
إن شاء الله،
دیدگاه‏ام به شما خواهد رسید.»

... روشن شد که هر دو امام همام،
یک مسیر و یک هدف را تعقیب می‏نمایند و شرایط آن زمان،
چیزی جز این را اقتضا نمی‏کرده است.
چنان‏که در سال‏های بعد نیز تا هنگامی‏که معاویه زنده بود،
امام حسین -علیه السلام- این روش را ادامه داد.
چرا؟
برای آنکه طرح و برنامه امام حسن -علیه السلام- به‏نحو احسن اجرا شود،
و شیعیان و پیروان اهل بیت -علیهم السلام- در حد امکان زنده بمانند،
تا به تبلیغ اسلام و روایت احادیث پیام‏بر خدا بپردازند
و راه درست و اصیل را به امت اسلامی نشان دهند
و
حربه خون‏خواهی عثمان را از دست معاویه بگیرند
و ماهیت پنهان او را برملا سازند
و درنهایت،
زمینه قیام حسینی را فراهم آورند
تا وجدان عمومی مسلمانان، بی‏دار گردد
و قداست خلیفه شکسته شود
و آسیاب اسلام، دوباره بر محور خود قرار گیرد
و امکان تبلیغ علنی و آشکار دین و معارف و احکام آن،
برای امامان بعدی فراهم آید.
*

* فرازهای پایانی جلد 15 «نقش ائمه -علیهم السلام- در احیای دین» مرحوم علامه عسکری(ره)

یا حسین شهید

- - - - - -
+ دی‏روز، یعنی چهارشنبه 21 بهمن، آقای امام جماعت ماضی یه بنده خدایی رو آورده بودند نمازخونه که روز 21 بهمن 57 به‏شدت مجروح شده بود و تا پای سرخونه و غسل و تدفین هم رفته بود. بعد بدون اینکه خونواده بدونن برده بودن‏شون بی‏مارستان. تا قبل از مراسم چهل‏ام که خونواده‏شون می‏فهمن. بعد لاعلاج‏بودن جراحات معلوم می‏شه که به‏شون می‏گن چند روزی بیش‏تر زنده نمی‏مونن. ایشون هم که تقریباً فلج کامل بودن و حتی حوصله اهل خونه از نگه‏داری‏شون سررفته بود، به‏شدت دل‏شکسته می‏شن و متوسل به حضرت امیر -علیه السلام-. حضرت رو ظاهراً در عالم مکاشفه یا رویا می‏بینن که شفات دادیم، اما شفات رو از امام خمینی(ره) بگیر. فرداش ایشون قصد می‏کنن برن برای ملاقات و به‏طرز جالبی هم این قضیه انجام می‏شه و ظاهراً با قند تبرکی شفاشون رو می‏گیرن. بعدها هم توفیق مداحی به‏شون عنایت می‏شه که یه حالی هم به ما دادن. خدا خیرشون بده. آقای عالی نامی بودن.


انگیزه قتل امام مجتبی –علیه السلام-

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/20:: ساعت 8:56 صبح

سلام

در کتاب «ناگفته‌هایی از حقایق عاشورا» آیت الله میلانی،
بخشی هست با عنوان «نقش معاویه در شهادت سیدالشهداء –علیه السلام-»
که در آن به شهادت امام مجتبی –علیه السلام- اشاره شده.
در این باره باید بدونیم که:
«مسأله جانشینی یزید و اثبات ولایت‌عهدی او
از کارهای بسیار مشکلی بوده که معاویه با زحمت و سیاست فراوانی
موفق به انجام آن شده است.»

موانعی که معاویه باهاشون مواجه بوده دو دسته‌اند:
-) بزرگان صحابه که با وجود اونها
جرأت ابراز چنین طرحی منتفی بوده.
--) افرادی خود رو لایق خلافت بعد از معاویه می‌دونستند
که با ولایت‌عهدی یزید به‌شدت مخالف بودند.

بعد آقای میلانی می‌نویسند که معاویه از سه راه وارد شد:
مسموم‌کردن، تطمیع و تبعید.
*

در مورد امام مجتبی –علیه السلام-
ظاهراً دو مانع ازجهت ایشون برای ولایت‌عهدی یزید وجود داشته:
-) «شخصیت و موقعیت اجتماعی آن حضرت و برادرشان
سیدالشهداء –علیه السلام- در مدینه
که از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند»
--) «قرارداد میان امام مجتبی –علیه السلام- و معاویه
که با توجه به بندهای آن،
معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد
و بعد از او حکومت به امام مجتبی -علیه السلام-
و اگر آن حضرت در دار دنیا نبودند،
به امام حسین -علیه السلام- برسد.»
**

اینکه در قرارداد صلح چه مفادی بوده رو
ان‏شاءالله جداگانه بحث می‏کنیم.
آقای میلانی چند نقل می‏آرند که لااقل
این قضیه جانشینی امام بعد از معاویه رو تأیید می‏کنه.
یکی از اون نقل‏ها این‏ه:
«لاخلاف بین العلماء أنّ الحسن
إنّما سلّم الخلافه لمعاویه حیاته لاغیر،
ثم لاتکون له من بعده،
و علی ذلک إنعقد بینهما ما أنعقد فی ذلک(1)»
علما اتفاق دارند بر اینکه امام حسن مجتبی -علیه السلام-
حکومت را فقط به معاویه واگذار کرده
و اینکه پس از او دوباره به خودش برگردد
و طبق این مفاد،
پیمان و قرارداد بین‏شان منعقد شد.

اما در مورد مانع شخصیتی امام مجتبی -علیه السلام-؛
«إنّ أهل الحجاز و أهل العراق
لایرضون بهذا و لایبایعون لیزید
ما کان الحسن حیّاً
(2)»
تا زمانی‏که حسن‏بن‏علی زنده است،
مردم حجاز و عراق به جانشینی یزید رضایت نخواهند داد
و تن به بیعت با او نمی‏دهند.

در کتاب آورده‏اند که
«نه فقط اهل عراق،
بلکه اهل شام را نیز با وجود حسن‏بن‏علی -علیهما السلام-
نمی‏توانست به بیعت با یزید راضی کند؛
چراکه آنان یزید را می‏شناختند.

معاویه هیچ راهی در مقابل خود نمی‏دید مگر اینکه
آن حضرت را با زهر جعده مسموم کند...»
***

کسان دیگری هم دچار این دسیسه معاویه شدند؛
از جمله: سعد بن ‏ابی‏وقاص، ام المؤمنین عایشه،
عبدالرحمان بن ابوبکر، عبدالرحمان بن خالد بن ولید،
زیاد بن ابیه، سعید بن عثمان بن عفان.
البته کسانی هم مثل عبدالله بن عمر و منذر بن زبیر
با تطمیع سکوت اختیار کردند.
البته ظاهراً منذر زیاد هم ساکت نبوده،
ولی «سر و صدا و مخالفتی با یزید نداشت.»

(1) به نقل از «الاستیعاب فى معرفة الاصحاب»
(2) به نقل از «الإمامه و السیاسه»

یا حسین شهید


رساله حقوق - دیگران 3

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/14:: ساعت 7:6 صبح

سلام.
به فضل الهی قسمت آخر رساله حقوق رو نقل می‏کنیم. واقعاً هر فرازش می‏تونه یک توجهی به آدم بده که چه نعمت‏هایی داریم و چه‏طور باید شکرش و حق‏اش رو ادا کنیم. ان‏شاءالله که مورد عنایت خدا و رضایت خاطر حضرت سجاد -علیه السلام- (در این ایام اسارت آل الله) قرار بگیره.
- - - - - -

و حق آن کس که با تو مشورت کند، این است که
اگر در آنچه پرسد چیزی می‌دانی، بگویی.
و گرنه او را بدان کس که داند، راهنمایی کنی.‌

و حق آن کس که تو از او مشورت خواهی، این است که
در آنچه موافق تو نگوید، وی را متهم نسازی.
و اگر موافق تو گوید خدای عزوجل را بر آن سپاس گویی.

و حق آن کس که از تو نصیحت خواهد این است که
او را اندرز دهی. و راه مدارا و مهربانی به او را پیش‌گیری.

و حق آن کس که تو را نصیحت کند، این است که
برابر او نرم‏خوباشی. و بد و نیک گوش فرا دهی.
اگر درست نصیحت کند، خدای عزوجل را به آن سپاس گویی.
و اگر موافق تو نگوید به او رحمت آری و او را متهم نکنی.
و بدانی که او خطا کرده است و براین خطا بر او نگیری.
مگر آنکه مستحق تهمت باشد که در این صورت به‏کار او اندک اعتنایی مکن.

و حق بزرگ‏تر از تو این است که
او را به خاطر سال‏مندی وی بزرگ داری.
و چون در مسلمانی از تو پیش‌تر است، او را حرمت نهی.
و در مخاصمت با او مقابلت نکنی.
و در راه بر او پیشی‌نگیری. و از او پیش نیفتی و با او جهالت نورزی.
و اگر او بر تو جهالت کند، به‏خاطر اسلام و حرمت آن، آن را تحمل کنی و او را اکرام نمایی.‌

و حق کوچک، رحمت بر او در آموختن او، و گذشت از وی و پرده‌پوشی.
و مدارا به او و کمک اوست.

و حق خواهنده، دادن به او به مقدار نیاز است.

حق کسی که چیزی از او خواسته شده، این است که
اگر داد، از او با سپاس و قدردانی از فضل او پذیری.
و اگر نداد، عذر او را قبول کنی.

و حق کسی که تو را به‏خاطر خدا شاد کند، این است که
نخست خدای عزوجل را سپاس‌گویی و سپس او را شکرگزار باشی.

و حق کسی که به تو بدی کند، این است که بر او ببخشی.
و اگر دانستی که بخشیدن او بد است، داد خود را از او بگیری.
خدای تبارک و تعالی گوید: بر کسی که به او ستم رسیده باشد و دادخواهی کند، گناهی نیست.

و اما حق هم‏دینان تو این است که
در ضمیر خود سلامت آنان را خواهی. و بر ایشان رحمت آوری.
و با گناه‏کار آنان مدارا کنی،
و با آنان الفت گیری، و در اصلاح کار ایشان بکوشی،
و نیکوکاران آنان را سپاس‌گویی و آزار خود را از ایشان بازداری.
و آنچه برای خود دوست داری برای آنان دوست داشته باشی.
و آنچه برای خود ناخوش می‌داری برای آنان ناخوش داری.
پیران آنان را هم‏چون خوددانی. و جوانان‏شان را برادر خود انگاری
و پیرزنان ایشان را مادر خود شماری و کودکان را فرزند خود به‏حساب آری.

حق کسانی که در پناه مسلمانان‌اند، این است که
آنچه خدای عزوجل از آنان می‌پذیرد، بپذیری.
و مادام که به عهد خدای عزوجل وفادار هستند، بر ایشان ستم نکنی.

+ مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 1» و «رساله حقوق - دیگران 2».

یا حسین شهید


رساله حقوق - دیگران 2

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/11:: ساعت 10:21 صبح

سلام.

بخش پنج‏ام رساله حقوق، منسوب به حضرت سجاد -علیه السلام-.
- - - - - -

...
و اما حق کسی که به تو نیکی کرده،
این است که او را سپاس‏گزار باشی.
و نیکی او را به‏یاد داری و برای او نام نیک به‏دست آری.
و میان خود و خدای عزوجل او را خالصانه دعاگویی.
هرگاه چنین کردی در نهان و آشکارا سپاس او گفته باشی.
آنگاه اگر توانی روزی او را پاداش نیکو دهی.

‌و اما حق اذان‌گو این است که بدانی
او خدای تو -عزوجل- را به‏یادت می‌آورد و تو را به نصیبت می‌خواند.
و بر انجام واجبی که خدا بر تو نهاده یاری می‌دهد.
پس او را بر این کار چنان سپاس گو که نیکوکار بر خود را سپاس می‌گویی.‌

و اما حق پیش‏نماز تو آن است که بدانی
او عهده‌دار نمایندگی میان تو و پروردگارت عزوجل است
او از جانب تو سخن می‌گوید و تو از جانب او سخن نمی‌گویی.
او برای تو دعا می‌کند و تو برای او دعا نمی‌کنی.
و مهم ایستادن تو را برابر خدای عزوجل کفایت می‌کند و تو از او کفایت نمی‌کنی.
پس اگر در آن نقصی باشد بر اوست نه بر تو.
و اگر درست باشد، تو شریک او هستی و او را بر تو برتری نیست.
او خود را سپر تو و نمازش را سپر نماز تو کرده.
پس او را به این اندازه سپاس گوی.‌

و اما حق هم‏نشین تو این است که
با او نرم‏خو باشی.
و در سخن گفتن با وی به راه انصاف روی
و از آنجا که نشسته‌ای، جز با رخصت او برنخیزی،
و آن که نزد تو نشیند تواند که بی‌رخصت تو برخیزد و لغزش او را فراموش کنی.
و خوبی‌های او را حفظ کنی و جز سخن نیک به گوش او نگویی.

و اما حق هم‏سایه‌ات،
حفظ اوست در نهان و بزرگداشت اوست در عیان و یاری او اگر ستم‏دیده باشد.
و باید که عیب او را نجویی. و اگر از او زشتی دیدی آن را بپوشانی.
و اگر دانستی اندرز تو را می‌پذیرد او را اندرز دهی
-چنان که بین تو و او بماند-
و هنگام سختی او را رها نکنی.
و از خطای او درگذری.
و گناه او را ببخشی. و با او بزرگوارانه معاشرت کنی.‌

و اما حق رفیق تو این است که
با او با انصاف و بزرگ‏واری هم‏راه باشی.
و چنان که او تو را اکرام می‌کند، وی را اکرام کنی.
و بر او رحمت باشی نه عذاب.

و اما حق شریک این است که اگر غایب باشد، او را کفایت کنی.
و اگر حاضر باشد او را رعایت نمایی و مخالف او حکمی نکنی.
و بی‌مشورت او کاری نرانی.
مال او را نگهبانی کنی و در بسیاری و اندک آن خیانت نورزی.
چه مادام که دو شریک به یک‏دیگر خیانت نکنند دست خدا با آنهاست.

و اما حق مال تو این است که
آن را جز از حلال نگیری. و جز در راه آن خرج نکنی.
و کسی را که سپاس تو نمی‌دارد بر خود مقدم نداری.
پس در آن به‏اطاعت پروردگار کار کن.

و اما حق وام‏خواه تو این است که
اگر مال داری وام او را بپردازی.
و اگر تنگ‏دستی با سخن نیکو او را راضی سازی و با لطف او را از سر خود باز کنی.‌

و حق معاشر آن است که
وی را فریب ندهی. و گول نزنی.
و نی‏رنگ با او به‏کار نبری و در کار او از خدای تبارک و تعالی بترسی.

و حق خصمی که بر تو ادعا دارد.
اگر آنچه دعوی کند درست باشد،
تو گواه او بر خود باشی و بر او ستم نکنی. و حق او را به‏کمال بدهی
و اگر دعوی باطل کند،
با او مدارا کنی و جز راه مدارا پیش نگیری و در کار او خدای خویش را به خشم نیاوری.

و حق خصم تو که بر او دعوی داری، این است که
اگر در دعوی خود راست‏گو باشی، به‏نیکویی با وی سخن گویی.
و حق او را انکار نکنی. و در مطالب‏ات خود از دروغ‏گویی بپرهیزی.
و به‏سوی او توبه کنی و دعوی را رها سازی.

مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 1» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا حسین شهید


رساله حقوق - دیگران 1

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/6:: ساعت 11:15 عصر

سلام
هر کدام از این حقوق دنیایی است که توجه به آن و اداکردن‏اش برکتی به زندگی آدم می‏دهد.
- - - - - -

و حق فرمان‏روا این است که بدانی
تو وسیله آزمایش او هستی.
و او با قدرتی که خدا وی را بر تو داده، آزموده می‌شود،
و بر توست که خود را گرفتار خشم او نسازی.
و به‏دست خود او را به هلاکت نیندازی
و در بدی که به تو می‌کند شریک او نشوی.‌

و اما حق آنکه آموزگار توست این است که
او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری.
و به گفته او گوش دهی. و به او روی آوری.
و بانگ خود را در محضر او بلند نکنی
و اگر کسی از او پرسشی کند تو پاسخ ندهی تا او خود پاسخ دهد.
و در محضر او با کسی سخنی نگویی و پیش او کسی را عیب نکنی
و اگر پیش روی تو از او بد گویند از وی دفاع کنی.
و عیب‌های او را بپوشانی و نکویی‌های او را آشکار سازی.
و با دشمن او ننشینی و دوست او را دشمن نگیری.
پس اگر چنین کردی فرشتگان خدا گواهی دهند که تو برای خدا
-نه برای مردم-
نزد وی رفته‌ای و از او علم آموخته‌ای.‌

و حق آن کس که مالک توست
این است که او را اطاعت کنی و جز در آنچه موجب خشم خداست
نافرمانی او نکنی.
چه اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

و اما حق رعیت که تو بر آنان قدرت داری این است که
بدانی آنان به‏خاطر ناتوانی خود و قدرت تو رعیت تواند.
پس واجب است که با آنان به عدالت رفتار کنی
و برای ایشان پدری مهربان باشی،
و نادانی‌شان را ببخشی و در کیفرشان شتاب نکنی
و هر قدرتی که خدای عزوجل به تو عطا فرموده آن را سپاس گویی.

و اما حق آنان که در علم رعیت تواند، این است که
بدانی خدای عزوجل با علمی که به تو داده و گنجینه‌هایی که بر تو گشوده،
تو را سرپرست آنان کرده است.
پس اگر مردمان را نیکو تعلیم دهی،
بر آنان درشتی نکنی و بر ایشان خشم نگیری
خدا به فضل خویش علم تو را بیفزاید.
و اگر علم خود را از مردم بازگیری
یا هنگامی که از تو آموختن علم می‌خواهند با آنان درشتی کنی
بر خداست که علم و جمال آن را از تو باز گیرد
و مرتبه تو را در دل‏ها ساقط کند.

و اما حق زن این است که بدانی
خدای عزوجل او را مایه آرامش و انس تو کرده
و این نعمتی است از خدا بر تو.
پس او را گرامی بداری و با او مدارا کنی
و اگر چه حق تو بر او واجب‌ترست، اما بر توست که بر او رحمت آری.
و خوراک و پوشاک او را آماده سازی
و اگر از روی نادانی کاری کند بر او ببخشی که او گرفتار توست.

و اما حق مملوک این است که بدانی او آفریده پروردگار تو،
و فرزند پدر و مادر توست. گوشت تو و خون توست.
تو مالک او شده‌ای اما نه آنکه او را، یا اندامی از اندام‏های او را آفریده باشی.
و یا او را روزی داده باشی.
بلکه خدای عزوجل این کارها را از تو کفایت کرده،
سپس او را مسخر تو ساخته، و تو را امین بر او دانسته
و او را به تو سپرده تا هر نیکی که درباره او می‌کنی برای تو نگاه دارد.
پس چنانکه خدا درباره تو نیکویی کرده تو در حق آن بنده نیکویی کن
و اگر او را ناخوش داشتی، او را عوض کن
تا آفریده خدا را آزار نداده باشی.

و حق مادرت این است که بدانی
او تو را در جایی برداشته که کسی، کسی را بر نمی‌دارد.
و از میوه دل خود به تو داده که کسی به دیگری نمی‌دهد.
و تو را با همه اعضای خود نگاه‏بانی کرده،
و باکی نداشته است که خود گرسنه ماند و تو را سیر سازد.
و خود تشنه ماند و تو را سیراب کند.
و برهنه باشد و تو را بپوشاند.
و خود در آفتاب باشد و تو را در سایه نگاه دارد.
و به‏خاطر تو بی‏داری کشد و تو را از گرما و سرما نگاه دارد،
تا تو برای او باشی.
پس جز به یاری خدا و توفیق او از عهده سپاس او بر نخواهی آمد.

اما حق پدر تو این است که بدانی
او اصل توست و اگر او نبود، تو نمی‌بودی.
پس هر گاه در خود چیزی دیدی که تو را شادمان ساخت،
بدان که اصل آن نعمت را از پدرت داری.
و خدا را بر آن سپاس گوی و آن اندازه که می‌توانی شکر او گوی.‌

و اما حق فرزند تو این است که بدانی
او از توست و در نیک و بد این جهان پیوسته به تو.
و تو به حکم ولایتی که بر او داری،
در آداب نیک آموختن و شناساندن خدای عزوجل
و کمک‏کردن وی بر اطاعت خدا مسئول او هستی،
پس در کار او هم‏چون کسی باش که می‌داند
در نیکویی وی را پاداش، و در بدی او را کیفر می‌دهد.

و اما حق برادرت این است که بدانی
او دست تو، و عزت تو، قوت توست.
پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز
و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار مده
و برابر دشمنان‏اش یاری او را ترک مکن
و نصیحت خود را از او بازمگیر -اگر در فرمان خدا باشد-
و گرنه خدا را از او بزرگ‌تر بدان.

مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 2» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا حسین شهید


رساله حقوق - کارها

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/5:: ساعت 6:55 صبح

سلام.
«خوشا به حال کسی که خدا او را به گزاردن حق‌هایی که بر او واجب فرموده یاری کند و او را موفق و استوار بدارد.‌»
- - - - - -

و حق نماز این است که بدانی...
تو در نماز پیش خدای عزّوجل ایستاده‌ای
و چون این دانستی، مانند بنده خوار حقیر خواستار،
پارسای امیدوار، ترسان اندک مقدار،
زاری کن...
با آرامش و وقار می‌ایستی
و نماز را به‏دل برپا می‌داری
و حدود و حقوق آن را می‌گذاری.‌

و حق حج این است که بدانی آن...
گریختن از گناهان تو به‏سوی اوست.
توبه تو با آن پذیرفته است
و واجبی که خدا برعهده تو نهاده با انجام آن محقق می‌شود.‌

و حق روزه این است که بدانی آن پرده‌ای است
که خدا بر زبان و گوش و چشم و شکم و عورت تو نهاده
تا تو را بدان از آتش بپوشاند.
اگر روزه را واگذاشتی، پرده خدا را پاره کرده‌ای.‌

و حق صدقه این است که بدانی
آن ذخیره تو نزد پروردگار تو است
و سپرده‌ای که نیازی به گواه گرفتن بر آن نداری.
اگر این را دانستی، اطمینان‏ات بدانچه در نهان به امانت می‌سپاری،
بیشتر است تا آنچه در آشکارا می‌دهی.
و می‏دانی که صدقه در این جهان بلاها و بیماری‌ها را از تو بازمی‌دارد،
و در آن جهان از آتش‏ات می‌رهاند.‌

و حق قربانی این است که بدانی
بدان، خدای عزّوجل را می‌خواهی نه آفریدگان او را.
و جز رحمت پروردگار و نجات روح خود از او در روز دیدار، نمی‌خواهی.‌

+ مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - دیگران 1»، «رساله حقوق - دیگران 2» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا حسین شهید

- - - - - -
+ یکی از بزرگ‏واران بابت اون کار خیر پیغام خصوصی بدون ای‏میل و آدرس گذاشتن، مجبورم اینجا جواب بدم: بله، در مورد شماره حساب مشکلی نیست. خدا خیرتون بده.


از حضرت کاظم -علیه السلام-

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/2:: ساعت 9:25 عصر

سلام.

+
روایت شده است که حضرت کاظم -علیه السلام- زیاد دعا مى‏خواند،
و عرضه مى‏داشت: بار خدایا،
راحتى در هنگام مردن، و عفو و بخشش در هنگام حساب‏رسى را از تو مسألت مى‏کنم.
و این جمله را تکرار مى‏کرد.
یکى از دعاهاى آن حضرت این بود:
گناه بنده تو بزرگ است و عفو و گذشت از جانب تو نیکوست.
آن حضرت از خشیت خدا چندان مى‏گریست که محاسن او از اشک تر مى‏شد.
هیچ کس به‏اندازه ایشان به خانواده و خویش‏آوندان‏اش رسیدگى نمى‏کرد.
شب هنگام به فقراى مدینه سرکشى مى‏کرد
و زنبیلى پر از درهم و دینار و آرد و خرما با خود مى‏برد
و بر در خانه‏هاى آنان مى‏گذاشت
و آنها نمى‏فهمیدند که این پول و اجناس از طرف چه کسى آمده است.
*

موسى بن جعفر را به‏خاطر سخت‏کوشى و شدّت عبادت‏اش، عبد صالح مى‏گفتند.
اصحاب ما روایت کرده‏اند که آن حضرت
سرشب به مسجد رسول خدا -صلى الله علیه وآله- رفت و به سجده افتاد؛
شنیده شد که در سجودش مى‏گوید:
بزرگ است گناه من، و عفو از تو نیکوست،
اى آنکه سزاوار آنى که از تو پروا کنند، و اى آنکه اهل آمرزشى.
و این جمله را تا صبح تکرار مى‏کرد.
موسى بن جعفر، انسانى با سخاوت و بزگوار بزرگوار*** بود.
هرگاه مى‏شنید کسى حرف‏هاى ناراحت‏کننده‏اى درباره او گفته است،
ایشان همیانى پر از هزار دینار برای‏اش مى‏فرستاد.
**

یا موسی بن جعفر الکاظم

- - -
* الإرشاد: رُویَ أنَّهُ (الکاظم) کانَ یَدعو کَثیراً فَیَقولُ: اللَّهمَّ إنّی أسألُکَ الرّاحَةَ عِندَ المَوتِ وَالعَفوَ عِندَ الحِسابِ وَیُکَرِّرُ ذلک. وَکانَ مِن دُعائِهِ علیه السلام: عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُن العَفوُ مِن عِندِکَ. وَکانَ یَبکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتَّى تَخضَلُّ لِحیَتُهُ بِالدُّموعِ. وَکانَ أوصَلُ النّاسِ لأهلِهِ وِ رَحِمِهِ وَکانَ یَتَفَقَّدُ فُقَراءَ المَدینَةِ فی اللَّیلِ فَیَحمِلُ إلیهِم الزَّنبیلَ فیهِ العَینُ وَالوَرَقُ وَالأدِقَّة وَالُّتمورُ فَیوصِلُ إلَیهِم ذلک وَلا یَعلَمونَ مِن أیِّ جَهَةٍ هُوَ.
** الحَسَنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ یَحیَى العَلَویِّ حَدَّثَنی جَدّی: کانَ موسَى بنُ جَعفَرٍ یُدعى‏ العَبدُ الصّالِحُ مِن‏عِبادَتِهِ وَاجتِهادِهِ. رَوى أصحابُنا أنَّهُ دَخَلَ مَسجِدَ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه وآله فَسَجَدَ سَجدَةً فی أوَّلِ اللَّیل، وَسُمِعَ وَ هُوَ یَقولُ فی سُجودِهِ: عَظُمَ الذَّنبِ عِندی فَلیَحسُن العَفوُ عِندَکَ، یا أهلَ التَّقوى وَ یا أهلَ المَغفِرَةِ. فَجَعَلَ یُرَدِّدُها حَتَّى أصبَحَ وَ کانَ سَخیّاً کَریماً، وَکانَ یَبلُغُهُ عَنِ الرَّجلِ أنَّهُ یُؤذیهِ فَیَبعَثُ إلَیهِ بِصُرَّةٍ فیها ألفَ دینار.

- - - - - -
*** با تشکر از دقت نظر خوانندگان گرامی.


از حضرت مجتبی -علیه السلام-

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/2:: ساعت 9:15 عصر

سلام.

+
در کتاب (احتجاج) روایت شده که مردى به خدمت امام حسن -علیه السّلام- رفت و گفت:
یابن رسول اللّه!
گردن‏هاى ما را ذلیل کردى و ما شیعیان را غلامان بنى امیّه گردانیدى،
حضرت فرمود: به چه سبب؟
گفت: به سبب آنکه خلافت را به معاویه گذاشتى.
حضرت فرمود: به خدا سوگند که یاورى نیافتم
و اگر یاورى مى‏یافتم شب و روز با او جنگ مى‏کردم تا خدا میان من و او حکم کند
ولیکن شناختم اهل کوفه را و امتحان کردم ایشان را
و دانستم که ایشان به کار من نمى‏آیند
عهد و پیمان ایشان را وفائى نیست و برگفتار و کردار ایشان اعتمادى نیست،
زبان‏شان با من است و دل ایشان با بنى امیّه است.
*
جنادة بن ابى امیّه روایت کرده است که
در مرض حضرت امام حسن -علیه السّلام- که به آن مرض ارتحال فرمود به خدمت او رفتم
... گفتم: یابن رسول اللّه! مرا موعظه فرما!
قال نعم: اِستَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَحَصِّل زادَک قَبلَ حُلُولِ اَجَلِکَ.
فرمود که مهیاى سفر آخرت شو و توشه آن سفر را پیش از رسیدن اجل تحصیل نما
و بدان که تو طلب دنیا مى‏کنى و مرگ ترا طلب مى‏کند
و بار مکن اندوه روزى را که هنوز نیامده است بر روزى که در آن هستى؛
و بدان که هر چه از مال تحصیل نمائى زیاده از قوت خود بهره نخواهى داشت
و خزینه دار دیگرى خواهى بود؛
و بدان که در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب
و مرتکب شبهه‏هاى آن شدن موجب عتاب است،
پس دنیا را نزد خود به منزله مردارى فرض کن و از آن مگیر
مگر به قدر آنچه ترا کافى باشد
که اگر حلال باشد زهد در آن ورزیده باشى
و اگر حرام باشد در آن وِزْر و گناهى نداشته باشى؛
زیرا که آنچه گرفته باشى بر تو حلال باشد چنانچه میته حلال مى‏شود
در حال ضرورت و اگر عتابى باشد عتاب کمتر باشد
و از براى دنیاى خود چنان کار کن که گویا همیشه خواهى بود
و براى آخرت خود چنان کار کن که گویا فردا خواهى مرد
و اگر خواهى که عزیز باشى بى‏قوم و قبیله،
و مهابت داشته باشى بى‏سلطنت و حکمى،
پس بیرون رو از مذلّت معصیت خدا به‏سوى عزّت اطاعت خدا.
**
معاویه از براى آن ملعونه
(زن امام مجتبی، جَعْدَه دختر اَشْعَث بن قیس)
وفا به عهدهاى خود نکرد
و به روایتى آن مالى که وعده کرده بود به او داد
ولیکن او را به حباله یزید درنیاورد و گفت:
کسى که با حسن -علیه السّلام- وفا نکرد با یزید وفا نخواهد کرد.
***
... حضرت رسول اکرم -صلى اللّه علیه و آله و سلّم- فرمود:
... هرکه بر فرزندم حسن بگرید
دیده‏اش کور نشود روزى که دیده‏ها کور مى‏شود؛
و هرکه بر مصیبت او اندوه‏ناک شود، اندوه‏ناک نشود دل او
در روزى که دل‏ها اندوه‏ناک شوند،
و هرکه در بقیع او را زیارت کند، قدم‏اش بر صراط ثابت گردد
در روزى که قدم‏ها بر آن لرزان است.

یا حسن بن علی المجتبی


رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/11/1:: ساعت 12:40 صبح

سلام.
+ رساله حقوق منتسب به مولانا حضرت سید الساجدین -علیه السلام-؛ به نقل از «خصال» شیخ صدوق -رضوان خدا بر او باد-.
«خوشا به حال کسی که خدا او را به گزاردن حق‌هایی که بر او واجب فرموده یاری کند و او را موفق و استوار بدارد.»
- - - - - -

«اما حق بزرگ خدا بر تو،
آن است که او را بپرستی. و چیزی را شریک او نسازی.
چون از روی اخلاص چنین کردی برای تو بر خود قرار دهد،
که کار دنیا و آخرت‏ات را بسازد.‌

و حق نفس تو بر تو این است که آن را در طاعت خدای عزوجل بداری.‌

و حق زبان،
بازداشتن آن است از سخن زشت. و خوی‏دادن آن بر (گفتار) نیک
و واگذاشتن آنچه در آن سودی نیست.
و نیکویی به مردم و سخن نیک درباره آنان.

و حق گوش
بازداشتن آن است از شنودن غیبت و آنچه شنیدن‏اش روا نیست.

و حق چشم این است که
آن را از آنچه بر تو روا نیست، بپوشانی.
و با نگریستن بدان پندگیری.

و حق دست آن است که آن را در آنچه بر تو روا نیست،
نگشایی.

و حق دو پای تو آن است که
به آنها در آنجا که بر تو روا نیست، نروی؛
چه، با این دو پاست که بر صراط می‌ایستی.
پس بنگر که تو را نلغزانند که در آتش بیفتی.

حق شکم تو این است که آن را ظرف حرام نسازی
و بیش از سیری نخوری.

و حق عورت تو این است که آن را از زنا بازداری
و آن را از دیده‌ها بپوشانی.‌
»

+ مطالب مرتبط: «رساله حقوق - مقدمه»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 1»، «رساله حقوق - دیگران 2» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا رقیه بنت الحسین


رساله حقوق - مقدمه

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/10/29:: ساعت 11:17 عصر

سلام.
مقدمه رساله حقوق امام سجاد -علیه السلام- به نقل از سایت شهید آوینی(ره). پس «خوشا به حال کسی که خدا او را به گزاردن حق‌هایی که بر او واجب فرموده یاری کند و او را موفق و استوار بدارد.»
- - - - - -

«بدان‏که خدای عزوجل را بر تو حق‌هاست،
که تو را فراگرفته است در هر جنبشی یا آرامشی،
یا حالتی یا در هر جایی که در آن فرود آیی،
یا در عضوی که آنرا بگردانی یا در هر ابزاری که در آن تصرف کنی.‌

پس بزرگ‏ترین حق‌های خدای -تبارک و تعالی- برتو،
آن است که برای خود واجب ساخته، که آن اصل حق‌هاست.


پس آنچه برتو برای تو واجب ساخته، از سرتا به پاست،
با اندام‌های گوناگون که تراست.
پس خدای عزوجل - برای زبان تو بر تو حقی قرار داده است
و برای گوش تو برتو حقی، و برای دیده‌ات بر تو حقی،
و برای دست‏ات بر تو حقی، و برای پای‏ات برتو حقی،
و برای شکم‏ات برتو حقی، و برای عورت‏ات برتو حقی،
پس این هفت اندامند که کارها با آنها پدید آید.‌


پس خدای عزوجل برای کارهای تو، برتو حق‌ها نهاده است.
برای نمازت حقی و برای روزه‌ات حقی.
و برای صدقه‌ات حقی، و برای قربانی‏ات حقی.
و برای کارهای‏ات برتو حق‌هاست.

سپس حق‌های دیگران که بر تو واجب است.‌
واجب‌ترین آن بر تو حق‌های پیشوایان است.
پس حق‌های رعیت تو. پس حق‌های خویش‏آوند تو.
این حق‌هاست که از آن حق‌هایی جدا می‌شود.‌

اما حق پیشوایان تو سه حق است.
واجب‌ترین آن حق آنکه تو را با نیرو اداره کند.
پس حق آنکه تو را تعلیم دهد.
پس حق آنکه مالک تو باشد.
و هرکس که تدبیر کار با او باشد پیشواست.‌

و حق‌های رعیت تو سه حق است،
واجب‌ترین آن بر تو حق کسی که به‏خاطر قدرت تو رعیت توست.
پس حق کسی که در آموختن رعیت توست، چه نادان رعیت داناست.
پس حق کسی که بر آن تسلطی داری؛ زن یا غلام یا کنیز.

و حق‌های خویش‏آوندان تو بسیار است و به‏هم پیوسته
به‏اندازه نزدیکی پیوند خویش‏آوندی.‌
و واجب‌تر آن بر تو حق مادر توست. پس حق پدرت.
پس حق فرزندت. پس حق برادرت
پس نزدیک‌تر، پس نزدیک‌تر، پس سزاوارتر، پس سزاوارتر.

سپس حق مولای تو که بر تو حق نعمت دارد.
پس حق آنکه هم‏اکنون به تو نعمت می‌دهد
(ظاهراً: حق آنکه تو بر او نعمتی داری. چنان که در تفصیل به‏خوبی آشکار است).‌
پس حق آنکه به تو احسانی کرده.
پس حق آن که برای نماز تو اذان می‌گوید. پس حق پیش‌نماز تو.
پس حق هم‏نشین تو. پس حق همسایه تو.
پس حق رفیق‌ تو. پس حق شریک تو.
پس حق مال تو. پس حق وام‏خواه تو.
پس حق آنکه با تو آمیزش دارد.
پس حق آنکه بر تو ادعایی دارد. پس حق آنکه تو بر او ادعایی داری.
پس حق آنکه با او مشورت کنی. پس حق آنکه رأی خود را به تو گوید.
پس حق آنکه از او اندرز خواهی. پس حق آنکه تو را اندرز دهد.
پس حق آنکه از تو بزرگ‏تر است. پس حق آنکه از تو کوچک‏تر است.
پس حق آنکه از تو چیزی خواهد. پس حق آنکه تو از او چیزی خواهی.
پس حق آنکه به گفتار یا به کردار به تو بدی کرده، از روی عمد یا بدون عمد.
پس حق هم‏دینان تو. پس حق اهل ذمه تو (که در پناه مسلمانان‌اند).
پس حق‌هایی که به موجب‏های گوناگون و سبب‌های مختلف پدید می‌آید.


خوشا به حال کسی که خدا او را به گزاردن حق‌هایی که بر او واجب فرموده
یاری کند و او را موفق و استوار بدارد.‌
»

+ مطالب مرتبط: «رساله حقوق - حقوق خدا، نفس و اندام»، «رساله حقوق - کارها»، «رساله حقوق - دیگران 1»، «رساله حقوق - دیگران 2» و «رساله حقوق - دیگران 3».

یا حسین شهید

- - - - - -
+ پیدا کنید حق وب‏لاگ‏نویس را. و بیابید حق وب‏لاگ‏خوان را.
++ پست کار خیر رو که یادتون هست. خدا رو شکر تا حالا 400 هزار تومان برای جهیزیه جور شده که لااقل 400، 500تای دیگه کم داریم. بقیه موردها هم سرجاش‏ه. همت کنید شرمنده نشیم. هر کمکی هرقدر کوچک برکت خودش رو داره.


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 88 ، بازدید دیروز: 16 ، کل بازدیدها: 482313

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ