سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قارچ سمی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/15:: ساعت 1:6 صبح

سلام.

این رو برای تو می‏نویسم؛
هر چند که مطمئن نیستم بخونی‏اش،
یا اینکه وقتی می‏خونی، بفهمی مخاطب‏اش هستی.
- - - - - -

ام‏شب هم تنها بودم،
مثل چند شب قبل و بعد.
این‏بار بعد از «شمس‏العماره» و شام و تماس‏های معمول،
یاد سی.دی.های فیلم افتادم.
«اسپاگتی در 8 دقیقه»،
«رستگاری در 8 و 20»،
و «قارچ سمی».

. . . «قارچ سمی» . . .
*

مرحوم «رسول» رو نمی‏شه دوست نداشت و نمی‏شه زیاد هم دوست داشت.
چند سالی بود که باید با اعتماد به نفس و حفظ اعصاب فیلم‏هاش رو می‏دیدی.
این‏بار هم گل کاشته بود،
به‏خصوص اونجایی که به «جمشید» به‏زور تزریق می‏کردند،
یا اونجایی‏اش که به گردن پسر ایدزی‏ه سرنگ می‏زدند.
و تو یاد فیلم «مادر»ش می‏افتادی و صحنه خردکردن شیشه اتاق
و بریدن دست «گل‏شیفته».
«مادر»ش هم اعصاب‏خوردکنی بود.

اما تو حتی نمی‏توانستی «نسل سوخته»‏اش رو دوست نداشته باشی.
البته از «مزرعه پدری»‏اش چیزی نمی‏گی، چون تو خواب و بیداری دیدی‏اش.

چی بود در کارهای سال‏های آخر مرحوم؟
یک تکنیک روایت روابط
که از «هیوا»ی‏اش دل‏ات را برد.
یادت هست؟
این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است                  
                  این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

از «هیوا» که بگذریم،
بیش‏تر روایت‏های‏اش، روابط بین نسلی بود.
و اینجا،
توی «قارچ سمی»،
چه‏طور «جمشید» رو به «میترا حجار» پیوند می‏زنه؟
**

اگر دوست داری اعتراف می‏کنم.
خیلی نمادها و روایت انتزاعی و معماگونه‏اش رو نمی‏فهمم.
معناهای غایی پشت پرده‏اش رو هم.
اما نمی‏دونم چرا با این همه نفهمی،
گاهی،
خودم رو جای آدم‏هاش می‏ذارم.
**

ما یه سری آدم‏های معمولی هستیم
که اگه مردم بدونن چی‏کاره‏ایم،
حاضر نیستند زیر جنازه‏مون رو بگیرن.

ما رو خدا بزرگ می‏کنه یا کوچیک،
عزیز می‏کنه یا ذلیل.

حالا فرض کن دیگران رو به خودت خوندی و دنبال خودت کشوندی،
فرض کن اونها روت حساب کردن و خدا هم أظهر و ساتر شد.
خودت رو هم می‏خوای گول بزنی پسر؟
خود آدم می‏دونه که چی‏کاره است.
بذار یه نفسی بکشی.

مرد باش،
با خدا باش.
با خدا
***

من فقط نمی‏دونم چی دارم که فکر می‏کنم دوست‏ات دارم،
قدر همه فهم‏ام،
قدر همه زندگی‏ام.
و فکر می‏کنم تو هم دوست‏ام داری،
ان‏قدر که همه چیز رو برام خلق کردی و مهیا.

خدا جون، چی ازم می‏خوای؟
فقط یه چیزی بگو که بتونم.

یا علی

- - - - - -
این رو برای خودم می‏نویسم؛ هر چند که مطمئن نیستم بخونم‏اش، یا اینکه وقتی می‏خونم، بفهمم مخاطب‏اش هستم.

+ این هم قسمت‏هایی از یک پیام خصوصی:
«وقتی که خدا رو لمس می‏کنیم خیلی لذت بخش‏ه... وقتی دست‏هاش رو می‏بنیم...
فقط دعا کنیم یه لحظه ما رو به خودمون وا نذاره...
و این بهترین دعا برای‏مون هست‏اش که خدا همه‏اش نگاه‏مون کنه...»


حرکت و زندگی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/7/10:: ساعت 11:59 عصر

سلام.

زندگی؛
به‏معنایی شاید به‏توان گفت زندگی مترادف با حرکت‏ه.
یعنی اگر حرکتی نباشه، انگار زندگی متوقف شده.
پس شاید نوع و جهت حرکت‏ه که به زندگی معنا می‏ده.
*

گاهی آدم قل‏قل‏ک می‏شه که بایسته و زندگی خودش رو یه ارزیابی کنه.
شاید هم چنین ارزیابی اصلاً ضروری باشه.
بعد ببینه که زندگی‏اش چه نوع حرکتی داره.
*

حرکت؛
دیده‏اید گاهی شک می‏کنیم که قطار ما داره حرکت می‏کنه یا بغلی.
خوب، این حکایت حرکت نسبی‏ه.
باید قرینه‏هایی یافت تا محرک رو شناخت.
حالا باید دید در حرکت زندگی ما داریم نسبت به چی حرکت می‏کنیم،
نسبت به خودمون یا نسبت به مکان و زمان.

آوینی عزیز شهید می‏گوید:
«پندار ما این است که ما مانده‏ایم و شهدا رفته‏اند،
اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا مانده‏اند.»

ما خیر سرمون حرکت کردیم،
اما هم‏راه با زمان،
وابسته به دنیای دنی.

آیا نسبت به خودمون و گذشته‏مون هم حرکت کردیم؟
اگر نه به استناد «هرکس امروزش مثل دیروزش باشد مغبون است» ول‏معطل‏ایم.
برای سنج‏اش حرکت درونی، حداقل ابزار شناخت خود لازم‏ه؛
شناخت عقاید، اخلاق و رفتار.
خوب این کمی سخت‏تر از شناخت حرکت زمانی و مکانی‏ه.
حکایت «حاسبوا قبل أن تحاسبوا»ست.
*

آیه 97 سوره نحل:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَر أو أنثَى وَ هُوَ مُؤمِن
فَلَنُحْییَنهُ حَیَاة طَیِّبَة
وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُم بأَحْسَن مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»
هرکس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، درحالی که مؤمن است،
او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم؛
و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.
*

زندگی؛
مردم زندگی می‏کنن و ما هم،
شهدا، صلحا و ...
کاش عمر حیات طیبه‏مون کم نباشه.

یا علی

- - - - - -
+ یه مبحثی رو یکی از دوستان معرفی کرد با عنوان «Life Standard» و «Life Style». برای حقیر که بسیار جالب می‏نمود. اما ظاهراً هنوز خیلی گسترده نشده، چون حتی صفحات ویکی‏پدیا شون هم کامل نیست (+ و ++). اگر علاقه‏مند شدید علی‏الحساب صفحه معرفی این درس دکتر سعیدی رو ببینید: سبک زندگی Life Style.

+ جناب «برای خاطر آیه‏ها» نکات قابل تأملی فرموده‏اند:
«توی منطق قرآن این بحث حیات طیبه خیلی بحث جدی و مهمی‏ه. یعنی ردپای این تفکر توی خیلی از آیات دیده می‏شه که ما اصلاً به جز این زندگی مادی که مؤلفه‏هایی داره و ویژگی‏هایی که به واسطه‏شون مرده یا زنده‏بودن آدم‏ها و میزان سلامت‏شون رو تشخیص می‏دیم (یعنی فهم و قدرت فیزیکی) همه ما یک نوع زندگی دیگه‏ای هم داریم که میزان فهم و قدرت‏مون توی اون حیات هم سنجیده می‏شه و اون‏ه که میزان زنده‏بودن ما رو نشون می‏ده. با این اوصاف خیلی‏ها ظاهراً زنده‏اند اما از دید قرآن مرده محسوب می‏شن، خیلی‏ها ظاهراً می‏بینن، می‏شنون، می‏فهمن، اما از دید قرآن کور و کر و نفهم هستند.
یا ایها الذین امنوا استجبوا لله و لرسوله اذا دعاکم لما یحییکم...

اون بخش از آیه‏ای هم که اشاره فرمودید: «و لنجزینهم باحسن الذی کانوا یعلمون...» از اون عبارات نویدبخش‏ه توی قرآن. یعنی از هر دسته از اعمال آدم‏ها، بهترین‏شون‏ه که روی ترازو می‏ره و سنجیده می‏شه. مثلاً  همه نمازهای ما براساس بهترین نمازی که خوندیم محاسبه می‏شه و اگه این برداشت تفسیری درست باشه، این جمله یکی از امیدوارکننده‏ترین جمله‏های قرآن‏ه.»

+ جناب «ره‏سپار» هم خوش فرمودند که:
«مسئله این‏ه که ما همه چیز رو براساس این دنیا می‏سنجیم. حتی اگر بخوایم در مورد حرکت گذشته‏مون هم قضاوتی کنیم و درسی بگیریم برای آینده، باز براساس برد و باخت‏های دنیایی ارزش‏گذاری می‏کنیم. این باور ما نیست که این دنیا بخش کوچکی از حیات دائمی ماست و البته بخشی سرنوشت‏ساز. ما نه به کوچک‏بودن‏اش وقعی می‏نهیم و نه به سرنوشت‏سازبودن‏اش!
چند روز پیش مفهوم مرگ داشت تو ذهن‏ام مرور می‏شد. هر کدوم از ما هنگام مواجهه با مرگ آشنایان دور و نزدیک (نمی‏گم خدایی ناکرده، چون نگاه منفی به مرگ رو قبول ندارم!) یه واکنشی نشون می‏دیم. یکی برای لحظه‏ای خیلی متأسف می‏شه، یکی می‏گه مثلاً جوان بود و حیف شد! یکی به غصه و غم فراقی که باید مابقی ایام تحمل کنه فکر می‏کنه، یکی می‏گه حق‏اش بود، نتیجه بدی‏هاش بود! یکی می‏گه چرا آدم‏های خوب زودتر می‏میرند! و...
اما انگار یه کسی که حقیقت خلقت رو فهمیده یه‏جور دیگه نگاه می‏کنه! برای اون این اتفاق چیز غریبی نیست، چیزی‏که بخواد حتی تو خیال‏اش ازش فرار کنه. برای اون این اتفاق به‏سادگی و آرامش پرواز طائری‏ه برای رهائی‏اش. اون خیلی ساده می‏گه هرکسی که از پیش خدا اومده، حتماً کنار اون برمی‏گرده... انا لله و انا الیه راجعون...»

خدا عاقبت‏مون رو ختم به‏خیر کنه. خدا مرگ‏مون رو اول راحتی‏مون قرار بده.

+ جناب «سلام»:
«زندگی مطلوب =  حرکت + تحول
حرکت به‏تنهایی لازم‏ه و شرط زنده بودن‏ه اما حتماً کافی نیست.
ظهور امام زمان-علیه السلام- نقطه‏ی جوش تحول‏ه. پس باید به این جهت و با سرعتی حرکت کنیم که به این تحول برسیم.»

اللهم عجل لولیک الفرج


بازنشستگی

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/6/1:: ساعت 1:17 صبح

سلام.

کمی که نگاه کنیم،
در کنار ما و دغدغه‏های‏مان که تمام ذهن‏مان را پر کرده‏اند،
در زندگی برخی آدم‏ها،
- نه آن آدم‏های دور بی‏ربط،
همین آدم‏های نزدیکی که فقط لباس‏شان با ما فرق می‏کنه،
همین‏هایی که نقش پدر، معلم و راننده را در زندگی ما ایفا می‏کنند-
مسائلی وجود داره که فکر نمی‏کنیم به عقل جن هم برسه.
یعنی این‏قدر پرت.

*
مدرسه که می‏رفتیم به خودم می‏گفتم یعنی می‏شه ان‏قدر بزرگ شم
که یه روز وقتی دل‏ام نخواد مدرسه نرم؟
بگیرم تا لنگ ظهر بخوابم؟

دانش‏گاه که می‏رفتیم می‏گفتم یعنی می‏شه
بساط این امتحان و کلاس و بدبختی جمع شه،
راحت بشیم.
اصلاً چهارشنبه عصر که می‏شد عروسی‏مون بود.
فرار می‏کردیم از دانش‏گاه.
می‏رفتیم واسه پنج‏شنبه و جمعه برنامه می‏ریختیم
که کجا بریم و چی‏کار کنیم.

یا قبل کنکور،
می‏گفتیم کی می‏شه این لعنتی بیاد و فرداش برسه.
اصلاً فردای کنکور هم جزو تقویم‏ه؟
لازم نبود براش برنامه بریزیم.
می‏گفتیم فردای کنکور یعنی آزادی،
یعنی همه‏ی این کارهایی که تو این مدت نکردیم، می‏ذاریم برای اون وقت.

*
فکر می‏کنید آخر این بازی چی‏ه؟
برای همون‏هایی که یه روز ازشون فراری بودیم
براشون دل‏تنگ می‏شیم.

**
دوست عزیزی از پدربزرگ‏اش می‏گفت که بازنشست شده بود.
آدم معتبر و به‏دردخوری بود.
نمی‏دونم مدیر بود، محل اعتماد بود، ریش سفید بود.
خلاصه نشسته بود خونه.
اعصاب‏اش داغون شده بود.
نه فقط خودش،
اعصاب اهل خونه و به‏خصوص حاج خانوم.
چه‏قدر می‏تونی کانال تله‏ویزیون عوض کنی؟
چه‏قدر سر پیری حوصله کتاب‏خوندن داری؟
چه‏قدر به خونه دختر و عروس‏ات زنگ بزنی؟

خدا رو شکر حاج آقا مداح بود و پیرغلام اهل بیت -علیهم السلام-.
یه مجمعی راه افتاد و اونجا فعال شد.
هم سر خودش گرم شد و هم خیال حاج خانوم راحت شد.

از این قِسم تو مسجد محله‏هامون هستن،
تو خونه‏های خودمون هم.
دیر نباشه روزی که از مشغله‏های ظاهری دنیا راحت شیم.
اون روز اگه یه عمر خودمون رو فراموش کرده باشیم،
دیگه مجبوریم خودمون رو به‏یاد بیاریم.
چون فقط خودمون مشغله‏ی خودمون می‏شیم.
کاش چنان روزی هم‏نفس خوبی داشته باشیم.

***
اصلاً
شاید
ترس ما از مرگ
ترس‏مان از تنهابودن با خودمون باشه.
کاش تو تمام عمرمون،
خودی ساخته باشیم
که ارزش تنهاماندن باهاش رو داشته باشه.

یا علی

- - - - - -
+ می‏دونم که روون نیست. چه کنم، جوونیم و جاهل. خوش‏ام نیست دو تا فعل پشت هم فاعل مشابه داشته باشن. یا دو تا کلمه مشابه یکی کتابی نوشته بشه و بعدی محاوره‏ای. یه کم می‏خوام گاهی ذهنی بنویسم. برام سخت نیست بعدش بشینم ویرایش‏اش کنم که خوندن‏اش براتون راحت شه. وب‏لاگ‏ه دیگه. تجربه است. مثل خونه آدم که توش شلوار رسمی نمی‏پوشی. نوشته‏های ویرایشی باشه برای جای خودش. گفتم بد نیست اینجا یه‏خورده بی‏آداب بمونه. شما به بزرگی خودتون عفو کنین.

++ این هم برخی از عنایات دوستان:
«یکی از دوستان خوب‌مون می‌گفت: کیف‌تون رو موکول نکنید به بعد از امتحان. اصلا شب کنکور و امتحان‌ه که آدم باید خوش‌حال باشه و کیف کنه. که اگه اون موقع کاری نکرد بعدش هم چه بسا نمی‌تونه.

خدا توفیق بده بفهمیم این مجانین چی می‌گن!»

«حافظ هم به این نکته شما پی‏برده بود. می‏فرماید:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت   /      باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین   /      افسوس که آن گنج روان ره‏گذری بود»

«چه‏قدر مرگ به انسان نزدیک‏ه!!!»


درباره حجاب

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/25:: ساعت 12:31 صبح

سلام.

فقط محض تبرک دوست داشتم و دارم درباره حجاب بنویسم. اینها رو حدود دو ماه پیش حین مکالمات ای‏میلی نوشته بودم، بدون تغییر براتون می‏ذارم‏اش. فرصت کردید حتماً لینک‏ها رو هم ببینید.
- - - - - -

می‏گن یه خانمی رفته بود عبای روحانی بزرگ‏واری رو ببوسه،
ایشون پیش‏دستی کرده بود و چادر اون خانم رو بوسیده بود.
شاید یعنی این چادر ارزش‏اش گاهی از اون عبا بیشتره.

گاهی فکر می‏کنم که زن‏بودن و عفیفه‏بودن چه مقام بالایی‏ه.
هر لحظه‏اش مراقبه می‏خواد و اشعار به حجاب.

و این مقام خفنی به آدم می‏ده.
(از باب «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»
کسی که هر لحظه عمل ایمانی داشته باشه،
هر لحظه تحت این ولایت الهی و خروج از ظلمات به نوره.)

ما برای خودمون راست‏راست می‏چرخیم و مثلاً می‏گیم
زن باید محجبه باشه، یا چادری باشه.
اما بارش به‏عهده‏ی اونهایی‏ه که صبح تا شب
باید بار این حکم رو به دوش بکشن،
مراقبه‏ی اجتماعی دائمی دارن،
ممکن‏ه هزار جور حرف بشنون،
گرما و سرما رو قبول کنن،
و از خیلی شرایط راحت اجتماعی محروم باشن...

حس می‏کنم همون جور که ما از صبح تا شب باید حواس‏مون رو جمع کنیم (یا پرت)
که نگاه‏مون به اون قیافه‏های بزک‏کرده نیفته
یا تو ذهن‏مون نقش نبنده،
شاید زن‏های عفیفه هم مدام باید نگاه‏ها و نیت‏های مردان رذل رو تحمل کنن.
نمی‏دونم.
فقط حس عظمتی نسبت به‏شون دارم.

یا علی

- - - - - -
+ و ++ و +++) شهید حجاب
+) ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ...
+) مناسبات زن و مرد
+) زنی که حجاب را برگزید
+) حرف دل یه دانش‏جوی معماری درباره ارتباط دختر و پسر
+) تصویر حضرت زینب - سلام الله علیها -
+) زن فوت‏بال‏ایست در اسپانیا
+) مسائل روابط
+) مایه‏ی بقا و پای‏داری
+) قلعه مقدس و حریم آرامش
+) سرکار خانم روشن
+) لذت حجاب

+++ پنج‏شنبه 25 تیر 1388؛ 12:45 ظهر
+) جناب «برای خاطر آیه‏ها» مطالب قابل تأملی فرموده‏اند که امید است مدخل فکر و عمل مؤثری باشد:
«حیف که ماندن‏اش و اشاعه‏اش به‏عنوان یک فضیلت در فضای کنونی جامعه‏مان خیلی دشوار شده است. واقعاً‏ چه باید کرد؟ چه باید کرد که پذیرش حجاب با همه سختی‏های ظاهری- که شما به بعضی اشاره کردید و در روزگار معاصر ما حتی در کشور اسلامی خودمان این سختی‏ها بیشتر رخ می‏نمایاند- باز هم شیرین باشد؟...
وظیفه من به‏عنوان یک دختر مسلمان، من به‏عنوان یک پسر مسلمان، من به‏عنوان یک دوست، من به‏عنوان یک هم‏کار و هم‏کلاسی، به‏عنوان یک پدر، یک مادر، یک معلم، یک استاد، یک مدیر، یک مسئول، یک نماینده مجلس، وزیر‍‍، رییس جمهور...؟؟؟
آن‏قدر در سال‏های اخیر به اسم امر به معروف و نهی از منکر، بد یا ضعیف عمل کرده‏ایم که جبران‏اش اگر غیرممکن نباشد، خیلی سخت است. عمده‏ی این حرکت‏ها به‏جای اشاعه حجاب - به‏عنوان یک معروف - حجاب‏گریزی و حتی حجاب‏ستیزی را درپی داشته است.»

+) حاج آقای «باقری» فرموده‏اند که:
«به‏گمان‏ام درباره حجاب، بیش از آن که مردم مقصر باشند، مسئولین مقصرند.
مردم بی‏تقوایی و بی‏ایمانی برخی مسئولان را در ظاهر و آشکارا می‏بینند و سست می‏شوند. «الناس علی دین ملوکهم»
اگر تجمل‏گرایی بد است پس آنچه ترویج می‏شد و می‏شود چیست؟
اگر دنیا بد است پس دنیاگرایی چیست؟
اگر بدحجابی و بی‏حجابی بد است پس ترویج‏اش چیست؟
اگر تقوا ارزش است، پس معیارهای دیگر - در جایی که نباید ارزش باشند - چیست؟
این سخنان را به‏صورت کلی آقای پناهیان نیز به‏تازگی گفت...»

+++ جمعه 26 تیر 1388؛ 1 بامداد
+) جناب «برای خاطر آیه‌ها» فرموده‏اند:
«در مورد کامنت حاج آقا باقری باید عرض کنم که اقدامات مسئولین قطعاً قابل انتقاد هست، اما یکی از آفات زندگی در جامعه اسلامی هم این است که مردم، خیلی از وظایف دینی‏شان را از مسئولان توقع دارند و با این توجیه که وظیفه‏ی نظام اسلامی ست، از انجام وظیفه غافل می‏شوند. یکی از این موارد، همین بحث حفظ و اشاعه حجاب است.
تلاش برای روی‏آوردن به حجاب و مهم‏تر از آن روحِ عفاف و حیا، اگر از درون افراد بجوشد و بعد، از درون خانواده‏ها به‏عنوان بستر پرورش فضایل، از سوی پدر و مادرها با تربیت دینیِ صحیح، از سوی مدارس و آموزشگاه‏ها، مساجد، ‏هیئت‏ها و نهادهای غیردولتی، استحکام بیشتری خواهد داشت تا آنچه حکومت از بالا به پایین برای اشاعه‏ی این معروف اقدام کند.
زمانی - یکی دو نسل قبل از ما - تقید به حجاب مثل خیلی از تعهداتِ دینی از روی عمل به عرف و سنت رایج بود و نه لزوماً از روی تعبد و تعقل - که شاید همین ریشه بسیاری از نارسایی‏های دینی دهه و نسل ماست. اما حالا دیگر حجابِ کامل حتی سنت رایج و عرف پوشش خانم‏های جوان - در همین تهران و خیلی از شهرهای بزرگ - هم نیست. حتی عرفِ خانواده‏های مذهبی هم حساسیت‏شان نسبت به این موضوع خیلی کم‏رنگ شده و عرف یعنی من و شما، نه مسئولین!»

+) جناب «آسمان» هم در همین راستا فرموده‏اند که:
«هرکاری کنیم نمی‏تونیم درصد تأثیرات رفتارها و عمل‏کرد مقامات حاکم یه کشور رو، علی‏الخصوص اسلامی، بر رفتار مردم جامعه به صفر برسونیم. ولی باید با بالارفتن سطح فهم، درک و فرهنگ، اکثریت متوجه بشن که رفتارکلی حاکم بر جامعه رو تک‏تک افرادی که اون رو تشکیل می‏دن تعیین می‏کنن و این خیلی مهم‏ه. چون حداقل به‏خاطر نسل‏های بعدی که فرزندان خودمون باشن باید این فرهنگ رو درست بسازیم. این واقعاً مهم و تأثیرگذاره.
اون وقت شاید... دیگه مسئول هم اگه بخواد... نمی‏تونه نادرست رفتار کنه...»

اما نظر حقیر؛
حرف حاج آقا این بود که نقش حکومت بیش از مردم‌ه و بنده هم به اش معتقدم. چون مردم یه مفهوم کلی تقریباً غیرمشخص‌ه که اصلاح و تغییرش بیش‌تر با تصمیمات و مدیریت حکومتی قابل انجام‌ه. اینکه نقش حکومت زیاده نه به این معنا که مردم هیچ‌کاره‌اند. اتفاقاً یعنی اینکه حکومت مردم رو به‌سمت تغییر فرهنگ تشویق و هدایت کنه. وگرنه قرار نیست مردم با آدم‌های کره مریخ عوض شن یا با بخش‌نامه حجاب برای دل‌ها پذیرفتنی بشه. همیشه در مردم سه جور برخورد در قبال یک موضوع فرهنگی هست: موافقین، مخالفین و بی‌تفاوت‌ها. حالا حکومت باید بتونه توزیع جمعیتی و نگرش این سه جور رو اصلاح کنه، اون هم با ابزارهای نرم فرهنگی و نهادهای اجتماعی کوچک مثل خانواده، گروه‌های هم‌سالان، فعالیت‌های دانش‌جویی و بقیه‏ای که جناب «برای خاطر آیه‏ها» هم اشاره کردند.

+++ یک‏شنبه 28 تیر 1388؛ ظهر

+) نکته جالبی جناب «برای خاطر آیه‏ها» اشاره کرده بودند:
«در جواب جنابِ آسمان این نکته را - که خیلی هم به بحث قبل بی‏ارتباط نیست - اضافه می‏کنم که پست لینک داده‏شده (حرف دل یه دانش‏جوی معماری درباره ارتباط دختر و پسر)، دغدغه همیشگیِ بچه مذهبی‏هایی است که به‏عنوان یک اقلیت! معماری می‏خوانند. این اقلیت خودشان چند دسته می‏شوند: یا همان ترمِ دوم که اوضاع دست‏شان آمد تغییر رشته می‏دهند، یا - در اسفناک‏ترین حالت - در محیط و مجموعه هضم می‏شوند و هم‏رنگ جماعت، یا می‏مانند و خونِ دل می‏خورند: «فی العین قضی و فی الحلق شجی!» یا می‏مانند و تشکل اپوزیسیون تشکیل می‏دهند و مبارزه پارتزانی می‏کنند و دل‏شان را گرم می‏کنند که: «لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله!» یا از مبارزه ناامید می‏شوند و - مثل خود ِبنده - بعد از اتمام کارشناسی عطای معماری را به لقای‏اش می‏بخشند و برای ارشدشان سراغ رشته متعادل‏تر میانی می‏روند!
تازه مصیبت فقط محدود به دوران تحصیل نیست. در همین تهران بزرگ تعداد شرکت‏های مشاورین معماری که مناسب فعالیتِ یک جوان مقید و متعهد باشد، از تعداد انگشتانِ دست کمتر است!

آقای قاسمیان همیشه می‏گویند حکومت اسلامی حکومتی‏ست که در فضای جامعه‏اش دین‏داری راحت است و دین‏داران برای حفظ دین و اشاعه شعائر کمتر سختی می‏کشند. ما در دوران کارشناسی همیشه به این نتیجه می‏رسیدیم دانشکده ما -معماری شهید بهشتی- جزیره‏ای است که از محدوده حکومت اسلامی جدا شده است!... و این قصه سر دراز دارد!»


چند درس

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/23:: ساعت 9:29 عصر

سلام.

چند نکته از حواشی انتخابات.
- - - - - -

1- تو این روزها بهتر می‌شه فهمید که
چه‌طور شیعه و سنی این همه سال با هم اختلاف و گاهی دعوای خونین دارن.
مگر مسلمان و برادر و منصف نیستند؟
یعنی همه‌شان بی‌انصاف و منفعت‌طلب هستند؟

این را در اطراف خودمون دیدیم که چه‌طور می‌شه دوستان نزدیک ما،
که بعضی رو بیش‌تر از خودمون قبول‌شون داریم
نظرات و موضع‌گیری‌شون 180 درجه با ما و با خود چند سال پیش‌شون فرق کرده.

2- چه جالب که وقتی حجم اطلاعات و منازعات بیش‌تر می‌شه
خیلی هم هم‌گرایی بین آدم‌ها پیش نمی‌آد.
اتفاقاً هر کی برای خودش شواهد و قرائن رو وزن‌دهی می‌کنه
تا تو دادگاه خودش و دوروبری‌ها نتیجه‌ی دل‌خواه حاصل شه.

چه اهمیتی داره که این دعوا لااقل دو سر داره.
مهم اینه که من زودتر تکلیف خودم رو روشن کنم.
حتی اگه تصمیم هلاکت‌باری باشه.

3- نکته‌ی دیگه اینکه به ما می‌گفتن شما رفتین به رضایی رأی دادین که راحت باشین؛
هم بزنین تو سر این و هم بزنین تو سر اون.
نه این ور باشین و نه اون ور.
البته این هم تحلیلی‌ه و ممکن‌ه برای کسانی هم انگیزه بوده باشه.

از طرف دیگه فکر می‌کنم کسانی که دو طرف دعوا هستند لذت و انگیزه بیش‌تری دارن.
مثلاً تو کل‌کل فوت‌بال، بعضی یه طرفی می‌شن فقط چون دوست‌شون اون طرفی‌ه.
این لج و لج‌بازی‌ه حال می‌ده.
خیلی مهم نیست کی بهتر بازی می‌کنه.
چند نفر پیدا می‌شه که تو تهران طرف‌دار مس کرمان بشن، چون خوب بازی کرده؟
اصلاً اپوزوسیون‌بودن یه لذتی داره.
خود رو فرشته‌دونستن و به بقیه اتهام‌زدن هم همین‌طور.

اگه این‌جوری نگاه کنی باید انگیزه بیش‌تری داشته باشی تا طرف پرطرف‌دارها نری.
چه بسا خیلی‌ها بودن که رضایی رو بهتر می‌دونستن
و فقط سر لج‌بازی با یکی رفتن به اون یکی رأی دادن.
حالا هم یه طرف دعوا قرارگرفتن
و با همون عینک اون‌طرفی‌ها به بقیه آدم‌ها نمره می‌دن،
اون هم با معیار اینکه بقیه موضع مشابه اونها رو گرفتن یا نه.
کاری ندارن این موجودی که من توی تاریکی می‌بینم‌اش
ستون نیست، پای فیل‌ه!
پس ممکن‌ه کسی دست‌اش به خرطوم یا دم فیل رسیده باشه
و نگه که این ستون‌ه.
حتماً کسانی هم هستند که هم اطلاعات‌شون از ما بیش‌تره،
هم تجربه‌شون، هم دین‌داری‌شون،
و اتفاقاً موضع مخالف ما دارن
و این دلیل نمی‌شه که اونها از عدالت ساقط بشن؛
حتی اگر من دیگه نتونم پشت سرشون نماز بخونم.

یا علی

- - - - - -
باز هم حرف هست. ببینیم توفیق و حوصله‌اش می‌آد یا نه. تا عمره راهی نیست. تا ببینیم این دل هرزه‌گرد چی می‌گه.

-) «مشکل ما آدم‏ها اینه که همیشه سعی می‏کنیم طرف مقابل رو حذف کنیم. بعضی وقت‏ها مطمئنیم که حق با طرف مخالف‏ه اما... یه مثال قرآنی:
پیامبرها مردم رو به حق دعوت می‏کردن، نشانه و دلیل هم می‏آوردن و در واقع حق‏بودن خودشون رو اثبات می‏کردن، اما آخرش یه سری با اینکه می‏دونستن پیامبر داره حق می‏گه، می‏گفتن که مثلاً پدران ما این کارها رو می‏کردن...
البته مشکل آخرالزمان این‏ه که مرز حق و باطل به‏اندازه‏ی یه تار مو می‏شه. اغیثینی یا صاحب الزمان.»

-) «ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیرالفاتحین»

-) «وسط این همه جمله، این تا عمره راهی نیست دوباره من را هوایی کرد،‏ خاصیت ماه رجب است شاید و حسرت عمره رجبیه... تجربه زیبایی در انتظارتان است... یادش به خیر...
چه ذوقی داشت بال‏بال زدن آن همه کبوتر در میقاتِ شجره،
و حلاوتِ‏ تکرار‏ لبیک وقتی می‏فهمیدی، لبیک سلام نیست،‏ جوابِ سلام است!
و طواف را چه دوست داشتم و... تماشای طواف را: آن همه پروانه و یک شمع!
آآه و تماشای کعبه را...
و تلاوت‏ این آیه‏ها را در مسجد الحرام...
و آرامشِ بی‏بدیلِ هجر اسماعیل: دامانِ هاجر!
و مستجار را، و رکن یمانی را و خط محاذی حجر که من را یاد جمعه موعود می‏انداخت...
و سعی را، سعی را، سعی را و... هروله را.. و... و... می دانید، اما... هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود!»

-) «توقع‏مان از عمره باید در حد و اندازه خودش و شرایط روحی خودمان باشد و  نه بیشتر...
پرواضح است که این سفر معنوی هم مثل بعضی از مقاطع عمر ما (شاید قدری پررنگ‏تر)، از آن ایامی‏ست که می‏توان برای تجدید قوا و ادامه‏ی راه از آن بهره جست. فرصت زیبایی برای تدبر، تذکر، محاسبه و مشارطه... این شور و احساسات هم همان است که در کنار شعور، حرکت‏مان را تسهیل و تسریع و تلطیف می‏کند.
بهترین وصف همان قول شاعر است: کعبه، قرار است سنگِ نشانی باشد که ره گم نشود... حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست.»


داشتن و بودن

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/13:: ساعت 12:50 صبح

سلام.

این رو قبلاً هم شاید جور دیگه گفته باشم.

همه‏ی داشته‏ها،
- اونهایی که وقتی داریم قدرشون رو نمی‏دونیم
و وقتی نداریم غصه‏شون رو می‏خوریم -
فقط به‏درد این می‏خورن که ما با داشتن‏شون به‏تر شیم.

داشتن بدون بودن یا شدن فایده که نداره، دردسر هم داره.
پس بیایم به‏جای اینکه غصه‏ی نداشته‏ها رو بخوریم،
غصه‏ی نبودن‏هامون رو بخوریم
و برای به‏تر شدن‏مون با داشته‏های فعلی تلاش کنیم.
مطمئن باشیم که روز «قد تبیّن الرّشد من الغی» می‏رسه.

یا علی

- - - - - -
+) «بیا ای نازنین یارا، نگارا         دمی بنگر خدارا حال مارا
دلم آیینه‏ای دل‏تنگ روی‏ات         بیا نشکن دل آیینه‏ها را»
+) از حضرت جواد(ع)
+) ذکر جمعه
+) این هم یک تحلیل معقول و میانه
+) «پراز هراس و امیدم که هیچ حادثه‏ای         شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست»
+) پیام مثبت


هدیه‏ی میلاد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/4/12:: ساعت 8:0 صبح

سلام.

1- بعضی آدم‏ها ان‏قدر مهم هستند که می‏ارزه براشون مایه گذاشت.
بنده هم در حد خودم می‏گم.

حسین آقای دسته‏باشی عزیز
بیش‏تر جای پسر حاج آقای جاودان‏ه تا شاگردشون.
این رو البته یه بنده خدایی به ما گفت و به‏حق حرف درستی‏ه.
البته حسین آقا به گردن ما بیش از این حق داره.

از وب‏لاگ جدیدالاحداث‏شون چیزهایی منتخب کرده بودم،
اما گفتم به‏تره اگه فرصت دارید همه‏اش رو ببینید.

این هم هدیه‏ی میلاد حضرت جواد ما.

2- میلاد دردانه‏ی حضرت رضا مبارک

امام جواد (علیه السلام): «اظهار چیزی پیش از آنکه پای‏دار شود مایه تباهی آن است.»

یا علی

- - - - - -
این هم چند تا لینک دیگه:

مذهبی
+) باران به‏موقع!
+ و ++) «ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنّة» و «لا ملجأ من الله الا الیه»
+) الایام نحن
+) تکیه به رأی خود
+) چند پرسش و پاسخ از آقای بهجت (رحمة الله علیه)

-) «اللهمّ انّی اسئلک بالمولودین فی رجب محمّد بن علی الثانی و ابنه علی بن محمد المنتجب و اتقرّب بهما الیک خیر القرب یا من الیه المعروف طلب و فیما لدیه رغب اسئلک...»

زندگی
+ و ++) «دست تقدیر» و «غروب آفتاب رو نگاه کن»
+) غنی‏سازی اوقات فراغت
+) ماهی‏گیری!
+) I want him to have what he wants, if it’s what I want


بزرگ‏ترین آرزو

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/3/25:: ساعت 9:38 صبح

سلام.

1- بزرگ‏ترین آرزوی این روزهام اینه که
همه چیز قانونی و شفاف دنبال شه.

هاشمی و ناطق از احمدی نژاد شکایت کنن.
سازمان بازرسی و کمیته‏های تحقیق و تفحص گزارش بدن و اعمال قانون کنن.
و جزئیات رأی‏ها به نماینده کاندیداها داده بشه.

مرگ یه بار، شیون یه بار.
حداقل هرکی بدونه زیر عَلَم کی داره حرکت می‏کنه.

2- وقت عمل به این جمله الآن‏ه:
پشتی‏بان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیب نرسد.

یا علی

- - - - - -
درباره‏ی حضرت صدیقه(س)
+) ای حبیبه‏ی حق، به شب‏ستان دیده‏ی شیعیان حسین‏ات خوش آمدی
+) سلام بر مادر ِپدر
+) برترین خلایق ام‏روز از طعنه نجات میابد
+) ...اگر حوریه‏ات گفتند حتماً خانه‏ات مینوست   /    کنیزت مریم عذراست، تو بانوی بانوها...

 

دغدغه این روزهای دوستان
+) حساب ویژه
+) خوش انصاف...
+) ولایت فقیه
+) به خودش باخت
+) خدا آخر و عاقبت همه رو به‏خیر کنه
+) زیان تمام مردم، هوای نفس و نقش احمدی نژاد
+) کاش زودتر از غفلت به‏در آیید
+) باز هم دروغ است؟!؟
+) توصیه جناب مسیر


امانتی که ادا شد

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/3/23:: ساعت 5:26 عصر

سلام.

1- قسمتی از پیام رهبری:
«...اینجانب با فروتنی در برابر عزم و ایمان شما مردم عزیز،
این موفقیت بزرگ را به حضرت ولیّ‌الله‌الاعظم روحی‌فداه
و به روح امام بزرگ‏وار و به یکایک آحاد ملت تبریک عرض می‏کنم
و همگان را به قدردانی از این لطف الهی و شکرگزاری در برابر پروردگار حکیم و علیم توصیه می‏نمایم.

گمان بر این است که دشمنان بخواهند با گونه‌هائی از تحریکات بدخواهانه،
شیرینی این رویداد را از کام ملت بزدایند.
به همه‌ آحاد مردم و به‏ویژه جوانان عزیز که سرزنده‌ترین نقش‌آفرینان این حادثه‌ی شورانگیز بودند،
توصیه می‏کنم که کاملاً هشیار باشند.
همواره باید شنبه‌ی پس‌از انتخابات، روز مهربانی و بردباری باشد.
چه طرفداران نامزد منتخب و چه هواداران دیگر نامزدهای محترم،‌
از هرگونه رفتار و گفتار تحریک‌آمیز و بدگمانانه پرهیز کنند.
رئیس جمهور منتخب و محترم، رئیس جمهور همه‌ی ملت ایران است
و همه و از جمله رقیبان دیروز باید یک‏پارچه از او حمایت و به او کمک کنند.
بی‏شک این نیز امتحانی الهی است که موفقیت در آن خواهد توانست
رحمت خداوند متعال را جلب کند...»

2- جمعه صبح رأی رو که دادیم و رسیدیم خونه
چهارتایی خوابمون رفت.
انگار امانتی رو به صاحب‏اش برگردونده باشیم.

3- اگرچه به دکتر محمود رأی ندادم،
اما بسیار تبریک می‏گم و خوش‏حال‏ام.
خدا بهترین مصلحت‏اش را بر مملکت و رهبرمون نازل کنه.

شیطون هم بی‏کار نمی‏مونه؛
کاش آگاه باشیم.

یا علی

- - - - - -
+++ یک‏شنبه 24 خرداد 1388؛ 1 صبح
+) کاش جناب شه‏بازی برای نوشتن این متن دو سه روزی صبر می‏کرد
+) پیش‏نهاد به قلم‏چی برای آزمون یازدهم
+) حرف حساب
+) و این هم حقی که ظاهراً فقط برای خودشان محفوظ می‏دارند؛ هرکه با ما نیست دروغ‏گو و متقلب است!
+) وای وقتی به خودبینی و نزدیک‏بینی دچار شویم؛ باز هم حکایت کی بود؟ کی بود؟ متقلّب بود!
+) احتمال تقلّب یا ترس از پذیرش شکست؟
+) خوب است این انتخابات برای دوستی آغاز راهی نو شده
+) بزرگی به قد نیست؛ یا همان خدا رو شکر که این آقا رئیس جمهور نشد
+) و این هم نوعی شاخ و شونه کشیدن
+) بهامید سعادت دنیوی و اخروی ایران و ایرانیان
+) رأی کاندیداها در زادگاه خود
+) موهبت ولایت فقیه

باشد اندر پرده بازی‏های پنهان، غم مخور
خوش به مرام سبزوار خودمان که اول از همه تبریک گفت به ملّت.


رأی آب‏رومند

ارسال شده توسط مسعود مسیح تهرانی در 88/3/20:: ساعت 6:11 عصر

سلام.

1- ثمره‏ی این چند روزه درگیری‏های انتخاباتی،
یک سفر درونی کوتاه و عمیق بود به درون خود و اینکه کیستم.

می‏شه تصور کرد روزی ما رو بشونن رو میز مناظره و محاکمه.
اون روز از اعمال‏مون بپرسن، عقایدمون، فرصت‏هایی که داشتیم،
برنامه آینده‏مون، و اینکه چرا خوب به‏اش دل نمی‏دیم.

بعد سفری عمیق‏تر به لایه‏های اخلاقی و شخصیتی،
که آیا واقعاً «شرح صدر»ی یافته‏ایم که لیاقت هدایت پیدا کنیم؟
یا تمام عمر دنبال تنگ‏شدن‏اش بوده‏ایم؟*

2- اگر مثل من به این نتیجه رسیده باشید که
باید در سیاست‏مان احزاب قوی متولد شوند؛
و البته در فرهنگ و مذهب و ورزش‏مان هم،
شاید باید دنبال یافتن یا ایجاد مراکز چنین فعالیت‏هایی باشیم.
گمان‏ام در یکی از کامنت‏های وب‏لاگ جناب مسیر،
خانم مرشدزاده مشابه این پیش‏نهاد رو داده بودند.
و البته در دانش‏گاه‏های‏مان
و با دوستان فامیل، محله، مسجد و مدرسه‏مان هم
بد نیست این گروه‏ها و شبکه‏های اجتماعی - تحلیلی رو راه بندازیم.
شاید انسجام بیش‏تری یافت،
فعالیتی، کار مالی‏ای، نشریه‏ای، موضع مشترکی.
شاید هم فردا روزی با همین دوستان وب‏لاگی رفتیم تو کار کاندیداتوری ریاست جمهوری!

3- «هر کس باید بدونه از رأی‏اش چی می‏خواد و طبق اون رأی بده.»
نمی‏دونم این جمله تا چه حد درست‏ه.
اول که اصل رأی دادن درنظر ره‏بری تبیین شده؛
خدا خیر بده همه کاندیداها رو که عده‏ای رو به پای صندوق می‏کشونن.

اما ما تو عمرمون مدام شنیدیم به اصلح رأی بدید.
نمی‏دونم بقیه مصالح از کجا اومده،
اما بزرگانی رو هم دیدم که این‏طور ملاک می‏ذارن.
حداقل می‏گن به کسی رأی بدین که احتمال داشته باشه
یا می‏دونین رأی‏تون ازبین نمی‏ره.

حقیر گمان می‏کنم که رأی به کسی غیر از دو کاندیدای مطرح
به هیچ عنوان رأی به احتمال کم یا بی‏اثری نیست.
دلایل‏ام یکی اینکه بالأخره 10 تا کاندیدا که نداریم،
هیچ کدوم از چهار تا احتمال موفقیت‏شون صفر نیست؛
مثل پیروزی دکتر محمود در انتخابات قبل یا قهرمانی استقلال.
بعد هم داشتن رأی آب‏رومند حتی اگر منجربه انتخاب نشود
پیام روشنی دارد و قدرت سیاسی در دوران چهارسال‏ه آینده
برای اون کاندیدا ایجاد می‏کنه.
در غیر این صورت هم معنای بدی خواهد داشت.

خدا کند معیار انتخاب خوبی داشته باشیم و خدا در این مسیر کمک‏مان کند.

4- روز مادر فراموش نشه!

* آیه 125 سوره انعام: فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ، یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ
وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ، یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ
کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ

یا علی

- - - - - -
امیدوارم بند 3 تبدیل به یک تخلف انتخاباتی نشده باشه. این هم چند تا لینک غیرمتخلفانه:
+) «اختیار بادها در دست ما نیست، اما، اختیار بادبان‏ها در دست ماست.»
+) من از این سیاست‏ورزی‏تان بی‏زارم
+) نه با «چپ»، چپ‏ام من؛ نه با «راست» دشمن...
+) دم‏ات گرم حاج آقا روح الله
+) فرمان هشت‏ماده‏ای حضرت امام(ره)

+) «وزیدن باد برای رقص شاخه‏ها نیست، امتحان ریشه‏هاست.»


<      1   2   3   4   5   >>   >


بازدید امروز: 220 ، بازدید دیروز: 16 ، کل بازدیدها: 482445

پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ